فریبکاری و دروغ و آبروریزی، چگونه قابل شکایت است؟
با سلام و احترام من ۳۵ سال دارم و مجرد و ساکن تهران هستن متاسفانه به دلیل فوت پدر و مادرم مجبورم به تنهایی زندگی کنم سال گذشته در مراسم سالگرد مادرم با شخصی اشنا شدم که نوازنده نی و مدرس اموزش این ساز بودند و طبق توافق هزینه کلاسها اموزش من را به صورت خصوصی شروع کردند اما بعد از دومین جلسه با تعریف خوابی که ادعا میکرد شب قبل دیده و در ان خواب مادرم من را به ایشان سپرده به من اظهار علاقه کرد و مرا مطمئن کرد که مادرم هم از این ازتباط راضی است بعد از اینکه با خواسته ایشان موافقت کردم و تصمیم گرفتیم بیشتر شناخت پیدا کرده و بعد زندگی مشترک را شروع کنیم ایشان عنوان کرد که به تازگی از همسرش جدا شده و از نطر مالی دچار مشکل شده و باید فرصت داشته باشد برای تهیه مقدمات ازدواج و چون طی این مدت رفت و امد ما از نظر شرعی مشکلی نداشته باشد اقایی را از روستای محل تولدش اورد و به همراه برادرش در منزل خود من ان اقا صیغه عقد موقت را خواندند و وقتی تقاضای عقدنامه را کردم ان اقا گفتند که به زودی عقد دائم جاری خواهد شد و شما فقط برای اینکه شرعا مشکل نداشتا باشید صیغه را خواندید و نیازی به مدرک نیست ولی با اصرار من یک قطعه عکس گرفتند و من پای یک برگه امضا کردم و قرار شد ایشان مهر کنند و تحویل این اقا بدهند که هیچوقت هم تحویل نداد و هربار یک بهانه اورد طی این مدت بیشتر از ۱۲ میلیون تومن هربار به بهانه ای از من پول گرفت و همینطور مقداری از وسایل شخصیم رو برده و زنجیر من رو هم بدون اجازه برداشته بعد از مدتی که دیگر کاملا رابطه زناشویی داشتیم و متاسفانه بکارتن را از دست دادم متوجه شدم هنوز جدا نشده و حتی فرزند هم دارد و حالا که اعتراض کردم و اقدام به شکایت از ایشان به درمانگاهی که خواهرم پزشک ثابت انجاست رفته و ابشان را تهدید کرده و باعث ابروریزی شده و خواسته که من را راضی کند که از سکایت خودم چشم پوشی کنم وقتی اعتراض کردم که به حای تشکر که خواهر من تو را مداوا کرده این چه کاری بود کردی من را هم تهدید کرد که به منزل ایشان رفته و با دامادمان صخبت میکند و بعد از ان هم بل دیدن برادرهایم میرود و بعد من را بلاک کرد
دیروز هم به منزل برادرم رفته و برادرم که بخاطر فوت مادرم در وضعیت روحی خیلی بدی به سر میبرد و تنها کسی که پیگیر مداوای لیشان بود بنده بودم ولی حالا برادرم قدغن کردا که اصلا نمیخواهد من را ببیند و همینطور خواهرم به من گفت فعلا دوست ندارد به دیدنشان بروم و شرایط طوری شده که همین چند نفر باقیمانده از خانواده ام را هم از دست دادم و محکوم به تحمل تنهایی شدم در حالیکه هر لحظه پشیمانی و عذاب وجدان و دلتنگی داره منو ازار میده نمیدونم ایا راهی هست که بتونم حق خودم رو از این اقا بگیرم؟ این اقا با این کارش منو کاملا نابود کرد واقعا هیچ راهی غیر از مردن واسم نذاشته