
صلح به معنای آشتی، به معنای تسلیم، به معنای سازش استعمال شده است . در اصطلاح عقدی است که براساس آن، طرفین، می خواهند یک رابطه ی حقوقی را به و جود بیاورند، یا یک رابطه ی حقوقی را از بین ببرند . از صلح تحت عنوان سید العقود و سید الاحکام در فقه یاد شده است .کسی که مالی را به عنوان عقد صلح به دیگری می دهد در اصطلاح مصالح نامیده می شود آن و قت فردی که ا ین انشاء را مورد قبول قرار می دهد متصا لح نام دارد.قانون مدنی در ماده ی ۷۵۲ به صراحت بیان کرده است صلح ممکن ا ست یا در مورد ر فع تنازع مو جود و یا جلوگیری از تنازع احتمالی در مورد معامله و غیر آن واقع شود . ماده ی ۷۵۴ قانون مدنی هم مقرر داشته است : هر صلح نافذ است جز صلح بر امری که غیرمشروع باشد . بنابراین ملاحظه می کنید که عقد صلح با تسامحی که در جوهره ی خودش دارد هم در معنای ا صلی خودش که برای ر فع تنازع مو جود یا احتمالی ا ست کاربرد دارد هم در مقام معامله و غیر آن مورد استفاده قرار می گیرد.
فایده عقد صلح
اثر صلح ممکن است تملیک عین به عوض باشد ممکن است تملیک منفعت به عوض باشد . ممکن است تملیک منفعت به صورت مجانی باشد .
ممکن است انتقال یا اسقاط حق باشد . اگر بگوییم صلح در همه ی این معانی حقیقت دارد اشتراک لفظ پیش می آید . اگر بگوییم صلح در بعضی از آنها حقیقت دارد، بحث حقیقت و مجاز پیش می آید . پس نمی توانیم این دو تا راه حل را بپذیریم لذا باید بگوییم که صلح حقیقت در هیچ کدام از این دو معنا ندارد بلکه حقیقت صلح، تسا مح و آشتی است . بله اگر صلح به عین تعلق بگیرد،
متضمن تملیک عین در مقابل عوض است . اما این غیر از آن است که حقیقت و معنای اصلی صلح تملیک باشد . ممکن است بگویید تسا مح خوب در همه ی عقود وجود دارد اختصاص به عقد صلح ندارد . در جواب باید به این نکته توجه کنید که درست است که تسا مح و سازش در سایر عقود هم وجود دارد اما این تسا مح تبعی و فرعی است . اما مدلول مطابقی عقد صلح تسا مح است . به عبارت دیگر، عنوان تسامح و آشتی اولا و بالذات در عقد صلح وجود دارد . بر همین اساس هم تفاوت عقد صلح از عقد بیع آشکار می شود . چون بیع عبارت است از تملیک عین به عوض معلوم . اما صلح عبارت است از تسا مح بر امری معلوم . خوب واضح است که ا گر حقیقت صلح تملیک با شد، بایستی خواص آن را هم دا شته با شد؛ در حالی که این طور نیست برخی از فقها در مقام تمایز صلح و بیع گفته ا ند که، در عقد بیع هر جزئی از عوض در مقابل جز ئی از معوض قرار می گیرد . اما در صلح این طور نیست . چون منشا، در عقد صلح تسامح است . تسامح هم یک امر بسیط است، غیرقابل تبعض است . به هرحال، بیع عقدی است که درقانون مدنی مشخص شده است، آثار و احکام خاص خودش را دارد؛ اما صلح یک قا لب مشترک برای همه ی معاملات ا ست که شرائط عمومی قرارداد ها را هم لازم است در خودش داشته باشد ولی آثار خاصه ی عقود دیگر بر آن بار نمی شود .
ماده ی ۷۵۸قانون مدنی به صراحت این امر را مشخص کرده است و بیان کرده است . ماده ی ۷۵۸ مقرر داشته است : صلح در مقام معاملات هرچند نتیجه ی معامله ای را که به جای آن واقع شده است می دهد لکن شرائط و احکام خاصه ی آن معامله را ندارد بنابراین اگر مورد صلح عین باشد در مقابل عوض نتیجه ی آن همان نتیجه ی بیع خواهد بود بدون اینکه شرائط و احکام خاصه ی بیع در آن مجری شود .
شرایط عقد صلح
عقد صلح لازم است که شرائطی داشته باشد . یکی از شرائطش اهلیت طرفین است . ماده ی ۷۵۳ قانون مدنی به این مطلب اشاره کرده است . برای صحت صلح طرفین باید اهلیت معامله و تصرف درمورد صلح داشته باشند . بنابراین اگر مجنون یا صغیر غیر ممیز بخواهد طرف عقد صلح واقع بشود چنین صلحی باطل است . سفیه و صغیر ممیز اگر طرف عقد صلح واقع بشود معامله اش غیرنافذ است، سرپرستش باید تنفیذ کند . مورد عقد صلح باید مالیت و منفعت عقلائی و مشروع داشته باشد در غیر این صورت باطل است . جهت عقد صلح اگر هنگام انعقاد عقد مورد تصریح قرار بگیرد حتما باید مشروع باشد در غیر این صورت باطل است . و اگر طرفین عقد صلح قصد انشاء نداشته باشند باز صلح باطل است اما فقدان رضا باعث عدم نفوذ معامله هست . ماده ی ۷۶۳قانون مدنی مقرر داشته است : صلح به اکراه نافذ نیست . اگر عقد صلحی منعقد بشود بعد از انعقاد متوجه بشوند که موضوع صلح وجود نداشته است، صلح باطل است . مثلا : شخصی خانه ای را در مقابل مبلغی به دیگری صلح می کند، بعد از انعقاد عقد صلح متوجه می شوند که خانه اصلا تلف شده بود، از بین رفته بود . موضوع عقد صلح چون وجود دارد عقد صلح باطل است . ماده ی ۷۶۷قانون مدنی مقرر داشته است : اگر بعد از صلح معلوم شود که موضوع صلح منتفی بوده است صلح باطل است .
تقسیم بندی عقد صلح
عقد صلح از یک نظر به دو قسم تقسیم می شود . وقتی که دو تا مورد عقد را، عوضین را داریم با هم در واقع مقایسه میکنیم صلح دو دسته می شود . گاهی تعادل ارزش اقتصادی دو مورد صلح منظور طرفین هست این را می گویند صلح معمولی . اما گاهی رعایت تعادل ارزش اقتصادی دو مورد، مورد قصد طرفین قرار نگرفته ا ست، این را اصطلاحا می گویند صلح محاباتی . مثلا : یک فردی ماشین خودش را در مقابل یک شاخه گل به دیگری صلح می کند تعادلی بین ارزش اقتصادی عوضین وجود ندارد . مورد صلح ممکن است عین باشد . کسی یخچال خودش را در مقابل یک قطعه فرش صلح کند . ممکن است منفعت باشد . منافع شش ماه مزرعه ی خودش را یا باغ خودش را کسی به دیگری در مقابل مبلغی صلح کند . ممکن است مورد صلح دین باشد . یک فردی طلبی را که از دیگری دارد به برادرش صلح کند . یا مورد صلح ممکن است حق باشد . حق ارتفاقی را که شخ ص در واقع در ملک دیگری دارد در برابر مبلغی به صاحب آن ملک صلح کند .
اقسام صلح
صلح اقسامی دارد . ماده ی ۷۵۲ قانون مدنی مقرر داشته است : صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع احتمالی در مورد معامله و غیر آن واقع شود . صلح بر دعوا و صلح بدوی داریم . صلح بر دعوا به این معنا است که عقد صلح نسبت به موضوع مورد دعوا مورد انعقاد قرار می گیرد . حالا ممکن است برای رفع اختلا ف موجود باشد یا بخواهد از اختلافی که در آینده ممکن است به وجود بیاید جلوگیری کند . دو نفر با هم یک سری معاملات داشتند، تصمیم می گیرند دیگر رابطه ی معاملاتی ندا شته با شند آن و قت مطالبات شان، حقوق احتمالی ای که ممکن است بعدا بخواهند مطالبه کنند این ها را در برابر مبلغی صلح می کنند . از نزاع و اختلافی که در آینده ممکن است نسبت به روابط معاملاتی شان به وجود بیاید جلوگیری می کنند . دیگر هیچ کدام از طرفین نمی توانند به خاطر این روابط علیه دیگر ادعای حقی داشته باشند . ماده ی۷۵۵قانون مدنی مقرر داشته است : صلح با انکار دعوی نیز جائز است بنابراین درخواست صلح اقرار محسوب نمی شود . این بحث خیلی بحث مهمی است
ببینید اگر خوانده ، در دادگاه، دعوا را انکار کند، باز هم می تواند عقد صلحی منعقد کند با خواهان و این انکارش مانع از منعقد کردن عقد صلح نمی شود . در فقه شافعی فقهایشان گفتند : صلح با انکار دعوا جائز نیست . یعنی طرفی که دارد ادعای خواهان را انکار میکند در صورتی که کماکان به انکار خودش باقی باشد نمی تواند با خواهان اقدام به انعقاد عقد صلح بکند؛ اما اگر پس از انکار دعوا به ذی حق بودن خواهان اعتراف کرد، این چنین صلحی صحیح است . قانون ما پذیرفت که صلح با انکار دعوا هم جائز است .بعد گفت : تقاضای صلح از طرف دیگر اقرار به سود طرف دیگر محسوب نمی شود این ثمره ی حقوقی دارد . ببینید خوانده به خواهان می گوید : مال موضوع دعوی را در قالب قرارداد بیع به من بفروش . در این جا این خوانده دارد.
به طور ضمنی اقرار می کند به مالکیت خواهان . یعنی دارد می گوید من مالک نیستم این مال در تحت مالکیت تو است حالا تو بیا این را به من بفروش . اما اگر خوانده به خواهان پیشنهاد صلح بدهد، ا گر پیشنهاد صلح بدهد، این اقرار به معنای صحت ادعای خواهان نیست . پس پیشنهاد صلح با پیشنهاد بیع تفاوت دارد . در مفهوم صلح چیزی جز خاتمه دادن به دعوا وجود ندارد . در حالی که در مفهوم بیع انتقال مالکیت از ملک بایع به ملک مشتری با مالکیت بایع نسبت به مبیع ملازمه دارد . در نتیجه در پیشنهاد بیع اقرار ضمنی پیشنهاد دهنده به مالکیت مخاطب در واقع مستتر است . یعنی وقتی که دارد پیشنهاد فروش می د هد یعنی قبول دارد که طرف مقابلش مالکیت دارد. اما پیشنهاد صلح دیگر این طوری نیست . ماده ی ۷۵۶ قانون مدنی را ملاحظه کنید . حقوق خصوصی که از جرم تولید می شود ممکن است مورد صلح واقع شود . آن ضرر و زیانی که ناشی از جرم هست یا حالا بابت قصاص و دیه در قانون مجازات تعیین شده ا ست ا ین ها می توا ند مورد صلح قرار بگیرد .
آثار و احکام صلح بر دعوا
صلح بر دعوی آثار و احکامی دارد . اولا این چنین عقدی لازم است . ماده ی ۷۶۰قانون مدنی مقرر داشته است : صلح عقد لازم است اگر چه در مقام عقود جائزه واقع شده باشد و برهم نمی خورد مگر در موارد فسخ به خیار یا اقاله . آن وقت این صلح ممکن است صلح بلاعوض باشد که در موقعیت هبه قرار گرفته است . اما همین صلح بلاعوض هم لازم هست . دیگر مثل عقد هبه نیست که طر ف بتواند آن را به هم بزند . ماده ی ۷۵۷ مقرر داشته است : صلح بلاعوض نیز جائز است . این که جائز است یعنی می توانند افراد این را انجام بدهند .