چه راههایی وجود دارد برای اثبات به یک مرجع قانونی کشور که بتواند حداقل به اینها رسیدگی کند تا ببیند آیا این طور که میگوییم بوده؟
من مردی ۳۵ ساله هستم که در تهران به دنیا امدم و در خانواده ای متوسط با شرایطی معمولی زندگی کردم از سن ۱۷ سالگی تقریبا با پدر خود مشکلات زیادی داشتم و این مشکلات ابتدا طبیعی به نظر میرسید اما تا به امروز ادامه دارد و زندگی مرا نابود کرده است. از آن روزها تا به امروز این مشکل را با خود دارم . یعنی حدود بیست سال از عمر و زندگی من به این درد بی درمان دچار بوده و هست . پدری که بزرگ فامیل است و ریش اش سفید و در جوانی کشتی گیر بوده و گوش های شکسته اش نشان از پهلوانی مرام او دارد و نمازش ترک نمیشود . قرآن درس میدهد افطاری میدهد ضامن دیگران میشود و مشکلات دیگران را با مشاوره هایش حل میکند
دستهایش نشان از کار فراوان و پیشانی اش جای مهر نماز دارد چند بار به مکه و کربلا رفته و زنش شبانه روز پای سجاده مرا دعا میکند .
من از این پدر متاسفانه به دلیل ساده لوحی و نداشتن تجربه و روابط پدرانه و احترام به بزرگتر و خوب اعتمادی که ممکن است یک جوان به پدرش داشته باشد تقریبا هیچ مدرک یا سندی در دست ندارم تا حرف هایم را به کسی ثابت کنم اما تقریبا ایشان با دروغ و کذب و تسلطی که در خانه و با عنوان پدری داشت و با استفاده از همین چیزها و زنش و دامادش و فامیل و ... ، هر چه بود و نبود زندگی ام را از بین بردند و با روش های مختلف دزدیدند و از اعتماد من به هزاران شکل و طریق و حیله ی مختلف استفاده کردند و هر روز به من انگی و مرضی چسباندند که مثلا چون تو شعر مینویسی دیوانه ای چون رشته ی تحصیلی تو نقاشی و هنر است مغزت عیب دارد و شیطان پرستی و معتادی و با نقشه های قبلی و هماهنگ خود روزی با محبت و روز بعد با حیله و دروغ و استفاده از شکل و شمایل موجه و مذهبی و اخلاقی و احترام واجب .. که خدا این طور گفته و خدا آن طور گفته ... مرا به ورطه ی نابودی رساندند .
من در هنرستان بر خلاف میل خانواده نقاشی خوانده ام بعد در دانشگاه هم ادامه تحصیل دادم تا لیسانس . چون تک پسر بودم و فرزند کوچک خانه و به دلیل سن پدرم معافیت کفالت از سربازی میتوانستم بگیرم که تمام مدارک ان را کامل کرده بودم اما همان موقع یعنی حدود ده سال پیش به هر نحوی بود قبل از ارسال مدارکم به نظام وظیفه مرا به تیمارستان انداختند و بعد ها که برگشتم دیگر اثری از آنها نبود من هنوز ازدواج نکرده ام چون که با هر کس که رابطه ای داشتم به دلیل خانواده ام به طور ناگهانی از من فاصله میگرفتند انگار از طرف خانواده ی من پیامی بگیرند که حساب کار خود را بکنند و فرار را بر قرار و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات من و پدرم ترجیه دهند .در طول ده سال گذشته حدود ۶ سال آن را حداقل به طور های مختلف و به صورت متناوب به مدتهای یکسال تقریبا در کمپ های ترک اعتیاد زندانی بوده ام و در آن ها مرا کتک میزدند فحش میدادند گرسنگی و عدم بهداشت و هیچ نوع نظارت ... در این مراکز مثلا درمانی که حبس بودم بارها به من از لحاظ جنسی تجاوز شد و من هر چه سعی کردم و هر چه گفتم با تمسخر و تهدید همراه شد و حتی پدر گفت میبریمت پزشکی قانونی تا ببینیم چه کرده اند و هرچه داشتم از خودرو یی که برای من بود و از پدر بزرگم و ارث او به نوعی به من رسیده بود ، که آن را به شکل ساختگی دزدیدند و من بعدتر ها فهمیدم پول پیش خانه ام و تمام وسایل و کارهای نقاشی من که تمام آنها را هر بار که به تیمارستان و کمپ و زندان میفرستادند از بین میبردند
من چطور میتوانم از قانون کمک بگیرم؟
من چطور از ایشان شکایت کنم؟
چه راههایی وجود دارد برای حداقل گفتن اینها به یک مرجع قانونی رسمی کشور که بتواند حداقل به اینها رسیدگی کند تا ببیند ایا این طور که میگوییم بوده؟
چطور میشود یک نفر را این همه سال زندانی کرد و مدراک معافیت م را بعد از ده سال پیدا کرده ام اما چه سود. من مشکلی خاص و حاد دارم.
اگر امکان دارد برای شما کمک م کنید. اگر پدرم را ببینید شاید شما هم باورتان نشود که او چطور ممکن است این کار ها را با من کرده باشد . من هم باور نکردم بود م تا امروز که بعد از ۳۵سال هنوز تازه به این جا رسیدم که میبینید . در ظاهر انچه معلوم است و دشمنی که عنوان پدر دارد و من که شعر هایم در هیچ دادگاهی شاهد بلاهای وحشتناک ی که بر سرم آمده نیست و تازه در تیمارستانها و کمپ های وحشتناک و زندان وتجاوز تحقیر و کتک و دزدی و آزار و اذیت ...
ایا راهی و امیدی از راه قانون برای من هست تا کاری برای خود انجام دهم. چطور ؟