
در این نوشتار به پرسشی میپردازم که در هر پرونده صدمه بدنی یا قتل، خیلی زود به مسئلهای عملی تبدیل میشود: مهلت پرداخت دیه چقدر است؟ در این مقاله توضیح میدهم مهلت قانونی دیه بسته به نوع تقصیر کیفری چه تفاوتی میکند، دیه چگونه قسطبندی میشود، چه نسبتی با نرخ سالانه دیه دارد، نقش بیمه در جرایم غیرعمدی چیست، و اگر محکومعلیه در موعد نپرداخت چه پیامدهای اجرایی و حقوقی در انتظار اوست؛ از امکان طرح دادخواست اعسار و تقسیط تا صدور اجرائیه و محدودیتهای ناشی از تاخیر.
نادیدهگرفتن این مهلتها فقط یک اشتباه تقویمی نیست؛ ممکن است به از دسترفتن فرصتهای دفاعی، تشدید تعهد مالی، توقیف اموال، اعمال محدودیتهای قانونی و حتی صدور دستور جلب بینجامد. بسیاری از موکلانم صرفا به این دلیل متضرر شدهاند که تفاوت مهلت در عمد، شبه عمد و خطای محض را نمیشناختند، یا نمیدانستند قسطبندی دیه تابع چه قاعدهای است و از چه زمانی محاسبه میشود. اگر درگیر پروندهای هستید چه شاکی باشید و چه محکوم دانستن جزئیات این زمانبندی و شیوه صحیح مطالبه یا پرداخت، فاصله میان یک اجرای منظم و یک بحران حقوقی است.
از شما دعوت میکنم متن را با دقت دنبال کنید. ابتدا چارچوب قانونی مهلتهای پرداخت و قاعده قسطبندی را از منظر قانون مجازات اسلامی و مقررات مرتبط بیمه تشریح میکنم و سپس به نکات کاملا کاربردی در تنظیم توافقهای پرداخت، آثار تاخیر، شیوه پیگیری اجرایی و راهکارهای عملی برای حفاظت از حقوق طرفین میپردازم.
مبانی قانونی مهلت پرداخت دیه
در این بخش چارچوب حقوقی مهلت پرداخت دیه را از منظر قوانین ماهوی و شکلی ایران توضیح میدهم.
قوانین کیفری و مدنی مرتبط با مهلت و تقسیط
به عنوان وکیل دادگستری، نخستین تکیهگاهم برای پاسخ به پرسش مهلت پرداخت دیه چقدر است؟ متن قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ در باب دیات است. این قانون، با تفکیک میان جنایت عمدی، شبه عمد و خطای محض، برای پرداخت دیه بازههای زمانی متفاوتی پیشبینی کرده است که منطق آن به شدت تقصیر و قابلیت جبران تدریجی بازمیگردد.
در ادبیات حقوقی، از این قاعده با تعبیر مشهور یک سال قمری برای عمد، دو سال قمری برای شبه عمد و سه سال قمری برای خطای محض یاد میشود؛ قاعدهای که علاوه بر تعیین سقف زمانی، به طور ضمنی امکان تقسیط متناسب در طول همان دوره را به رسمیت میشناسد، مگر انکه طرفین، به نفع تسویه یکجا یا جدول زمانی متفاوت، تراضی کنند.
نکتهای که معمولا محل پرسش موکلان است زمان آغاز این مهلتهاست. در عمل، دو نقطه عزیمت مطرح میشود: یا از تاریخ وقوع جنایت و ورود صدمه، یا از تاریخ قطعیت حکم که در آن میزان و نوع دیه مشخص میشود.
هرچند برخی برداشتها، آغاز از زمان وقوع را به عنوان اصل مطرح میکنند، تجربه دادرسی نشان میدهد محاکم، به ویژه در مواردی که تعیین میزان دیه متوقف بر نظریه کارشناسی پزشکی قانونی یا تغییرات ناشی از ارش است، آغاز محاسبه را پس از قطعیت حکم قابل دفاعتر میدانند، زیرا تا پیش از ان، موضوع پرداخت از حیث مقدار و اوصاف، قطعی نشده است.
همین ظرافت است که اگر به درستی در رای یا ساز و کار اجرایی ذکر نشود، بعدها منشا اختلاف در محاسبه مواعد، خسارت تاخیر و تشخیص ایفای تعهد میگردد.
از حیث ماهیت حق، دیه در حقوق ایران جبران مالی جنایت است که در فروض متعددی، جایگزین قصاص یا مستقل از آن مطالبه میشود. این ماهیت، دیه را به قواعد عمومی قراردادها و الزامات خارج از قرارداد نزدیک میکند، اما نباید فراموش کرد که منبع و ساختار آن کیفری است و بنابراین، تابع قواعد خاص دادرسی و اجرای احکام کیفری خواهد بود.
به همین دلیل، هرچند اصولی مانند وفای به عهد، تادیه در موعد و امکان تقسیط با تراضی در حقوق مدنی شناخته شدهاند، اجرای انها در عرصه دیات با ملاحظات کیفری و مصلحتسنجیهای خاص دادگاه کیفری گره میخورد.
تقسیط در دیات، اگرچه غالبا به صورت مساوی در طول مهلت قانونی انجام میشود، اما من به موکلان یادآوری میکنم که این مساوات تقسیط یک قاعده قابل تعدیل است؛ بدین معنا که در پرتو اوضاع و احوال، از جمله توانایی مالی مرتکب، وضعیت متضرر از جرم، توافقات خصوصی و حتی دخالت بیمهگر در جرایم غیرعمدی، امکان تدوین برنامه پرداخت متفاوت وجود دارد.
آنچه اهمیت دارد تصریح دقیق مفاد تقسیط در متن حکم یا سازشنامه است تا در مرحله اجرا، محل ابهام باقی نماند و هر قسط، زمان و مبلغ مشخص داشته باشد.
در کنار قانون مجازات اسلامی، اصول و قواعد حقوق مدنی درباره ایفای تعهد، تهاتر، تبدیل تعهد و ضمان نیز میتواند بر شیوه پرداخت و اثار آن اثر بگذارد. برای نمونه، اگر محکومٌعلیه مالی نزد زیاندیده دارد که در قالب تهاتر قابل محاسبه است، یا اگر شخص ثالثی ضمانت پرداخت دیه را پذیرفته باشد، تحلیل مدنی این روابط، در ناصیه کیفری دیات جای میگیرد و قاضی اجرای احکام باید آن را صورتبرداری کند.
بنابراین هر برنامه پرداختی که من طراحی میکنم، هم ماهیت کیفری دیه را لحاظ میکند و هم از ابزارهای حقوق مدنی برای کاهش منازعه آتی بهره میگیرد.
نقش آیین دادرسی کیفری و مقررات اجرای احکام
اگرچه پاسخ ماهوی به مهلت پرداخت را باید در متن باب دیات جست، اما حرکت این پاسخ بر ریل اجرا، تماما به ایین دادرسی کیفری و مقررات اجرای احکام وابسته است.
از لحظهای که رای محکومیت به دیه قطعی میشود، پرونده وارد مرحله اجرای احکام کیفری میگردد و شعبه اجرای احکام با صدور اجرائیه، مهلتی برای پرداخت قسط نخست یا کل محکومبه مقرر میکند.
در همین مرحله است که دو مسیر عملیاتی ممکن میشود: یا محکومعلیه وفق جدول قانونی یا توافقی، پرداخت را آغاز میکند، یا به استناد عسر و حرج مالی، تقاضای تعدیل و تقسیط بیشتری مینماید.
در سالهای اخیر، به موازات اجرای احکام کیفری، قاعده اعسار از پرداخت محکومبه و امکان صدور حکم تقسیط بر پایه دلایل و امارات مالی، به یکی از ابزارهای مهم دفاعی محکومعلیه تبدیل شده است.
من در عمل دیدهام که ارائه مستندات دقیق از میزان درآمد، هزینههای ضروری، داراییهای قابل توقیف و نیز پیشنهاد یک برنامه واقعبینانه اقساط، بیش از هر چیز، قاضی اجرا را قانع میکند تا از سختگیریهای غیرلازم پرهیز کند و همزمان حقوق زیاندیده را نیز پاس بدارد.
در مقابل، بیاعتنایی به دستورهای اجرا، عدم پرداخت حتی اقساط حداقلی و عدم ارائه صورتدارایی، زمینه اعمال ضمانتاجراهای شدیدتر را فراهم میسازد؛ از توقیف اموال گرفته تا محدودیتهای موضوع قوانین اجرای محکومیتهای مالی.
جایگاه بیمهگر در جرایم غیرعمدی به ویژه در حوادث ناشی از وسایل نقلیه واقعیت دیگری است که ایین دادرسی در مقام اجرا با آن روبه روست.
هنگامی که شرکت بیمه تعهد پرداخت تمام یا بخشی از دیه را بر عهده دارد، شعبه اجرای احکام، پس از احراز شمول حادثه و سقف تعهدات بیمهگر، شیوه وصول را به نحوی مدیریت میکند که نخست، سهم بیمه در موعد پرداخت شود و سپس، هر مقدار باقیمانده از مرتکب مطالبه گردد. این تقدم اجرایی، از حیث حمایت از زیاندیده اهمیت دارد و از حیث مدیریت ریسک برای محکومعلیه نیز حیاتی است؛ زیرا بخشی از بار مالی در همان آغاز از دوش او برداشته میشود و امکان تنظیم اقساط مابقی در چارچوب توان اقتصادیاش فراهم میاید.
نکته مهم دیگر نسبت میان اجرای کیفری و قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی است. هرچند منشا دیه کیفری است، اما وقتی موضوع به مرحله وصول میرسد و محکومعلیه از ایفای تعهد امتناع میکند، قواعد عام اجرای محکومیتهای مالی برای کشف اموال، توقیف، مزایده و نیز بررسی اعسار به کار میافتد.
به بیان ساده، قاضی اجرا همزمان دو کلاه بر سر دارد: کلاه کیفری برای پاسداشت نظم عمومی ناشی از جرم، و کلاه حقوقی برای اعمال ابزارهای مدنی وصول مطالبات. این دوگانگی اگر به درستی شناخته نشود، ممکن است یا به نفع زیاندیده لطمه بزند یا به حقوق دفاعی محکومعلیه.
از زاویه زمانبندی، ماموریت ایین دادرسی کیفری این است که مواعد ماهوی قانون مجازات اسلامی را به تقویم اجرایی تبدیل کند: تعیین تاریخ شروع، تعیین سررسید هر قسط، ابلاغ صحیح، لحاظ ایام تعطیل رسمی، امکان تعلیق موقت سررسید در صورت فورسماژور اثباتشده، و نهایتا محاسبه تاخیرات.
هرگاه این تقویم در رای یا دستور اجرا روشن و صریح درج شود کاری که من همیشه برای موکلان درخواست میکنم اختلافها در مرحله بعد به حداقل میرسد و راه برای توافقهای تکمیلی هموار میشود.
عرف قضایی و رویههای غالب دادگاهها
فراتر از متن قوانین، آنچه در زندگی واقعی پروندهها سرنوشتساز است رویه و عرف قضایی است؛ یعنی نحوهای که قضات، مدیران اجرا و کارشناسان پزشکی قانونی، قواعد را در عمل تفسیر و اعمال میکنند.
در بسیاری از شعب، هنگامی که نوع جنایت شبه عمد یا خطای محض احراز میشود، جدول اقساط بر مدار تقسیم مساوی مبلغ دیه در طول دو یا سه سال قمری تنظیم میگردد و نخستین قسط، پس از قطعیت رای یا تکمیل نظریه دیه، سررسید میشود.
اگرچه این رویه، نظم عملی قابل اعتمادی ایجاد کرده، اما در پروندههایی که آسیبها به مرور تشدید یا ترمیم میشوند مثلا در شکستگیهای نیازمند عملهای متعدد یا صدماتی که ارش تکمیلی میطلبند دادگاهها معمولا بخشی از دیه قطعی را وارد اقساط میکنند و بخش موکول به بهبودی را در قالب دستور تکمیلی بعدی تعیین مینمایند تا نه حق زیاندیده تضییع شود و نه پرداختهای بیمحاسبه بعدا نیازمند تهاتر و بازپرداخت گردد.
در مورد آغاز مواعد نیز گرچه اختلافنظر نظری وجود دارد، رویه غالب به ویژه در حوزههای پرپرونده، آغاز از پس از قطعیت را، در جایی که میزان دیه پیشتر روشن نبوده، عملیتر میداند.
استدلال عرفی این است که تا پیش از قطعیت، مکلفٌبه از حیث مبلغ و نوع، ثبات حقوقی ندارد و نمیتوان مکلف را به آغاز پرداخت قسطبندی امری که ممکن است تغییر کند واداشت. این رویکرد، با اصل قطعیت برای اجرا همخوان است و از نزاعهای بعدی میکاهد.
در باب تاخیر، دادگاهها معمولا میان تاخیر موجه و امتناع غیرموجه فرق میگذارند. اگر محکومعلیه نشان دهد در دورهای کوتاه به سبب عارضهای چون بستری، تعطیلی غیرعادی بانکها یا حادثهای خارج از کنترل، نتوانسته قسط را در موعد برساند، امکان تمدید محدود و جبران در قسط بعدی را فراهم میکنند.
اما در مواجهه با بیاعتنایی مکرر، رویه غالب، به کارگیری ابزارهای قهری اجرا، از توقیف تا ممنوعالخروجی و دستور جلب در چارچوب قوانین، برای تضمین حقوق زیاندیده است.
نکته مهم دیگر، جایگاه توافق خصوصی است. بسیاری از قضات، اگر سازشنامهای روشن میان زیاندیده و محکومعلیه ارائه شود که جدول زمانی و تضمینات اجرایی را دقیق تبیین کرده باشد، همان را به عنوان مبنای اجرا میپذیرند و به آن رسمیت میدهند؛ مشروط بر اینکه خلاف نظم عمومی و حقوق امره دیات نباشد.
من با مشاوره حقوقی در پروندههای پیچیده توصیه میکنم در کنار سازشنامه، تضمیناتی مانند چک، سفته یا وثیقه متناسب پیشبینی شود تا اگر قسطی معوق شد، اجرای تضمین بدون نیاز به طرح دعوای موازی ممکن گردد. این شیوه، با روح رویه دادگاهها که میکوشند پروندههای اجرا را کوتاه و قابل مدیریت نگه دارند، هماهنگ است.
مهلت قانونی پرداخت دیه بر حسب نوع جنایت چقدر است؟
در این بخش نشان میدهم که مهلت پرداخت دیه تابع نوع جنایت است و قانونگذار برای هر یک از سهگانه عمد، شبه عمد و خطای محض، بازه زمانی مشخصی را مقرر کرده است.
جنایت عمدی و مهلتهای معمول پرداخت دیه در صورت تبدیل یا تراضی
وقتی جنایت عمدی است، اصل بر قصاص است؛ اما در دو وضعیت، دیه وارد معادله میشود: یا قصاص به هر دلیل منتفی میشود و دیه به عنوان بدل یا به موجب مصالحه برقرار میگردد، یا از ابتدا طرفین بر دیه معین تراضی میکنند. قانون برای پرداخت دیه ناشی از عمد، یک سال قمری را قاعده عمومی قرار داده است.
این یکسال، سقف زمانی است و نه الزام به تعویق؛ بنابراین هر مقدار از دیه میتواند زودتر پرداخت شود و اگر توافق خصوصی بر سررسیدهای کوتاهتر یا بلندتر وجود داشته باشد، همان توافق تا جایی که با قواعد امره دیات تعارض نداشته باشد مبنای اجرا قرار میگیرد.
در عمل، من همیشه دو نکته را در پروندههای عمد گوشزد میکنم. نخست، زمان آغاز مهلت: هرچند در نظریه محض گفته میشود مهلت از تاریخ وقوع جنایت محاسبه میشود، رویه غالب دادگاهها وقتی میزان دیه تا مرحله قطعیت روشن نیست، آغاز را پس از قطعیت حکم قرار میدهند تا مکلفبه پرداخت از حیث مبلغ و عنوان تثبیت شده باشد.
دوم، شیوه تقسیط: اگر در رای یا سازشنامه، جدول اقساط دقیق با سررسیدهای ماهانه یا فصلی تعیین شود، اجرای احکام همان جدول را معیار قرار میدهد؛ در غیر این صورت، عرف قضایی، مبلغ دیه را به اقساط مساوی در طول یک سال قمری تقسیم میکند و نخستین قسط را در فاصله کوتاهی پس از قطعیت سررسید مینماید.
بدیهی است که کوتاهی در پرداخت اقساط، ضمانتاجراهای سختگیرانهتری را نسبت به جنایات غیرعمد به دنبال دارد؛ زیرا مبنای مسئولیت، تعمد است و توجیهات ناشی از اعسار یا عسر و حرج باید با دقت بیشتری احراز شود.
جنایت شبه عمد و چارچوب زمانی پرداخت
در شبه عمد، قانونگذار با لحاظ ضعف عنصر معنوی مرتکب، مهلت پرداخت را توسعه داده و دو سال قمری برای ادای دیه مقرر کرده است. فلسفه این توسعه، ایجاد فرصت معقول برای جبران تدریجی و کاهش تکانه مالی بر مرتکب است، بیانکه حق زیاندیده به تاخیر غیرموجه سپرده شود.
در رویه، شعب اجرای احکام مبلغ دیه را در طول دو سال، به اقساط مساوی تقسیم میکنند مگر انکه توافق متفاوتی میان طرفین یا اوضاعواحوالی مانند ورود بیمهگر در جرایم غیرعمدی اقتضای دیگری داشته باشد.
نقطه اختلاف رایج در شبه عمد نیز زمان آغاز مهلت است. همان منطق قطعیت برای اجرا که در عمد بیان کردم، اینجا هم محل ابتناء است: تا هنگامی که نظریههای پزشکی قانونی کامل نشده و میزان دیه قطعی نگردیده، الزام به آغاز اقساط زمینه اختلاف و حتی اعاده محاسبات را فراهم میکند. ازاینرو، من در دادخواستها و لوایح، صراحتا از دادگاه میخواهم مبدا مهلت را به گونهای تعیین کند که شفاف و قابل اجرا باشد؛ یا تاریخ قطعیت رای، یا تاریخ ابلاغ اجرائیه، یا تاریخ مشخصی که با تکمیل اسناد پزشکی همخوانی دارد.
جنایت خطای محض و محدوده زمانی پرداخت
در خطای محض، چون مرتکب از حیث تقصیر کیفری در پایینترین مرتبه قرار دارد، قانون سه سال قمری را برای پرداخت دیه مقرر کرده است. این سه سال، بیش از آن که امتیازی برای تعویق باشد، ابزاری برای واقعگرایی اقتصادی است؛ زیرا بسیاری از جنایات خطایی، مانند حوادث رانندگی یا کارگاهی، بار مالی بالایی دارند و بدون جدول زمانی منطقی، نه جبران خسارت به نحو موثر انجام میشود و نه امکان اجرای حکم فراهم میگردد.
در این حوزه، نقش بیمه پررنگ است. هرگاه حادثه مشمول تعهدات بیمهگر باشد، اجرای احکام ابتدا سقف تعهد بیمه را وصول میکند و سپس مابه التفاوت را در قالب اقساط سهساله از مرتکب میگیرد.
توصیه مشاوره حقوقی دیه به موکلان در این قسم پروندهها این است که از همان ابتدا، تقویم پرداخت مازاد بر بیمه را با جزئیات در رای یا سازشنامه وارد کنیم تا اجرا درگیر مکاتبات فرسایشی نشود.
همچنین اگر مرتکب واقعا دچار عسر و حرج است، طرح به موقع دادخواست اعسار با مستندات کافی میتواند چینش اقساط را متناسبتر کند، بیانکه حق زیاندیده مخدوش شود.
مهلتهای ویژه در صدمات بدنی
در جراحات و صدمات بدنی غیر از قتل، قاعده مهلت همچنان تابع نوع جنایت است، اما دو ظرافت عملی باید رعایت شود.
- نخست، تثبیت وضعیت جسمانی: بسیاری از جراحات نیازمند سپریشدن دوره التیام، انجام عملهای تکمیلی یا گذر زمان برای احراز اثار دائمیاند. به همین دلیل، دادگاه معمولا آن بخش از دیه که هماکنون قطعی است مانند دیه شکستگی با میزان مشخص را وارد جدول اقساط میکند و تعیین بخشهای احتمالی تکمیلی (ارش یا دیه ناشی از عوارض تاخیری) را تا پس از گزارش نهایی پزشکی قانونی مفتوح میگذارد. این تکنیک، هم از پرداختهای زائد و بازگشتناپذیر پیشگیری میکند و هم جریان جبران خسارت قطعی را متوقف نمیسازد.
- دوم، تعدد صدمات: اگر در یک واقعه، چند جرح و نقص عضو با دیههای متفاوت رخ داده باشد، اجرای احکام معمولا یک تقویم واحد برای مجموع دیات تنظیم میکند تا از تداخل سررسیدها جلوگیری شود؛ با این حال، اگر بخشی از صدمات عمدی و بخشی خطایی باشد، یا اگر برخی صدمات پیش از قطعیت نهایی قطعی و برخی موکول به ارش تکمیلی بماند، قاضی میتواند برای هر دسته، مبدا و جدول مستقلی تعیین کند تا عدالت زمانی رعایت شود. من در چنین پروندههایی میکوشم در متن حکم یا صورتجلسه سازش، برای هر سرفصل دیه مبدا و دوره پرداخت را روشن کنم؛ مثلا دیه کبودیها و خراشها که فورا قطعی است در اولین دوره وارد شود، و دیه نقص کارکرد عضو، پس از گزارش نهایی، در ادامه همان جدول یا در تقویم مکمل بیاید.
در همه صدمات بدنی، حتی اگر عرفا گفته میشود مهلتها از زمان وقوع جنایت محاسبه میشود، آنچه اجرا را کارامد و بینزاع میکند، تصریح قضایی مبدا، تعداد و تاریخ اقساط، و تکلیف تاخیرات است.
مبدا شروع مهلت پرداخت دیه
در مقام نص قانونی، پاسخ روشن است: مبدا، زمان وقوع جنایت است. قانون، مهلتها را (یکساله، دوساله، سهساله) بر مبنای عنصر معنوی جنایت طبقهبندی کرده و برای هر سه مورد، آغاز را وقوع جنایت دانسته است.
فلسفه این انتخاب نیز قابل درک است: دیه ناظر به جبران جنایت واقعشده است و به محض تحقق جنایت، حق خصوصی زیاندیده از حیث منشا شکل میگیرد و مرور زمان اجرای آن نیز نباید به طور ناموجه به تاخیر افتد.
اما در زبان اجرا، همیشه نمیتوان بیکموکاست از همان لحظه وقوع، پرداخت را متر کرد. چرا؟ چون بسیاری از پروندههای جرح و حتی قتل، تا مدتی پس از حادثه از حیث مقدار دیه قطعی نیستند.
گزارشهای پزشکی قانونی تکمیل میشود، آسیبها التیام مییابند یا متاسفانه عوارض دیررس پدیدار میشود؛ گاهی بخشی از دیه ارش است و تا تعیین درصد نهایی نمیتوان رقم قطعی را دانست.
در این فضا، اگر جدول اقساط را از روز حادثه آغاز کنیم، عملا مکلفبه ای را به اجرا گذاشتهایم که هنوز مقدارش روشن نیست؛ نتیجه، اختلاف در محاسبه، دعاوی الحاقی و حتی لزوم تهاتر و بازپرداختهای اشفته خواهد بود.
به همین دلیل، در رویه غالب، به ویژه در حوزههای شلوغ، قضات اجرای احکام در همان چارچوب ماده ۴۸۸ میکوشند به گونهای عمل کنند که هم به نصّ نزدیک باشند و هم اجرا شدنی. ترجمه عملی این سیاست چنین است: اگر میزان دیه از قبل و به طور قطعی معلوم باشد (مثلا قتل غیرعمد با پوشش کامل بیمه در سقف معلوم)، جدول اقساط را از همان مبدا که در رای تعیین شده جاری میکنند و اگر رای ساکت باشد، با لحاظ وقوع جنایت تقویم میچینند.
اما در پروندههایی که تا زمان قطعیت، رقم قطعی روشن نشده، یا بخشهایی از دیه موکول به گزارش تکمیلی پزشکی قانونی است، برای آن که اجرا قابل اتکا و بینزاع باشد، مبدا تقویم عملی اقساط را پس از قطعیت یا پس از ابلاغ اجرائیه قرار میدهند و این موضوع را در رای یا دستور اجرا تصریح میکنند.
من در مقام وکیل دیه، برای پرهیز از دوگانهگویی، همیشه از دادگاه میخواهم مبدا محاسبه را صریح تعیین کند: یا به نصّ ماده ۴۸۸ از تاریخ وقوع جنایت، یا با توجه به اوضاع پرونده از تاریخ قطعیت و ابلاغ اجرائیه.
صرف این تصریح ساده، در ادامه تکلیف سررسید اقساط، تاخیرات و حتی امکان تقسیط مجدد را روشن میکند و جلوی فراوانی از اختلافات را میگیرد.
برای ملموسشدن موضوع، دو مثال کوتاه میزنم:
در یک پرونده تصادف منجر به جرح، شکستگیها و صدمات متعدد است و پزشک قانونی دو نوبت نظر میدهد. در نظر نخست ۵۰ درصد دیه کامل قطعی میشود و مابقی موکول به بررسی پس از جراحی. اگر از تاریخ حادثه، اقساط کلّ دیه را جاری کنیم، ناگزیر بعدا باید اقساط مازاد را پس بدهیم یا تهاتر کنیم. راه حل عملی: بخش قطعی فورا وارد تقویم شود و بخش موکولشده پس از گزارش نهایی، در قالب تقویم مکمل به همان جدول ضمیمه گردد.
در یک پرونده قتل شبه عمد با پوشش بیمه، رقم دیه همان مبلغ سالانه مصوب است و از ابتدا روشن. اینجا ترجیح میدهم و معمولا دادگاهها هم میپذیرند که مبدا، همان تاریخ وقوع گذاشته شود و جدول دوساله اقساط بدون ابهام از همان روز محاسبه گردد؛ نخستین قسط، نزدیکترین موعد پس از قطعیت و ابلاغ اجرائیه، و اقساط بعدی به فاصلههای مساوی تا تکمیل دو سال قمری.
ماده ۴۸۸ یک کلید طلایی در اختیار شما گذاشته است: مگر اینکه به نحو دیگری تراضی شود. معنایش این است که میتوانید با زیاندیده و محکومعلیه بنشینید و مبدا، فاصله اقساط، تضمینها، و تکلیف تاخیر را دقیق تنظیم کنید. در عمل، سازشنامه خوب، نصف راه اجرای بدون تنش است. من در تنظیم این توافقها، چند قاعده را رعایت میکنم:
در متن توافق، صریحا مبدا را تعیین میکنم: مبدا محاسبه اقساط، تاریخ امضای این سازشنامه است یا یک ماه پس از قطعیت رای یا تاریخ ابلاغ اجرائیه.
این صراحت لازم است، چون اگر دو متن همزمان داشته باشید نصّ قانون و عمل اجرا باید بدانیم در پرونده خاص، کدام معیار برگزیده شده است.
اگر پرونده غیرعمد و بیمهگر در میان است، سهم بیمه را جدا تقویم میکنم: شرکت بیمه مکلف است حداکثر تا تاریخ … مبلغ … را بپردازد؛ مبدا تقویم اقساط مازاد بر بیمه، تاریخ … خواهد بود. به این ترتیب، اختلاف رایج اول بیمه یا اول مرتکب؟ رفع میشود و اجرا مسیر مشخص دارد.
در پروندههای با تعدد صدمات، برای هر سرفصل دیه مبدا جداگانه میگذارم. مثلا دیه شکستگی از قطعیت فعلی، اما ارش نقص کارکرد از تاریخ گزارش نهایی پزشکی قانونی. این کار، جلوی ادغام ناروا و حسابوکتابهای مبهم را میگیرد.
برای تضمین اجرا، علاوه بر تعیین مبدا، ابزارهایی مثل چک و سفته و وثیقه متناسب را درج میکنم؛ با این قاعده که در صورت تاخیر در بیش از دو قسط متوالی، تمامی اقساط حالّ میشود و طلبکار میتواند از تضمینها استفاده کند.
چنین شرطی، هم انگیزه ایفای به موقع میسازد و هم وقتی اختلاف بالا گرفت، نیازی به طرح دعوای موازی نیست.
نکته ظریف این است که دادگاهها مادامیکه توافق شما خلاف قواعد امره دیات نباشد، به خوبی آن را مبنای اجرا قرار میدهند. یعنی نمیتوانید با توافق، ماهیت دیه را تغییر دهید یا حقوق اساسی طرف زیاندیده را نادیده بگیرید؛ اما میتوانید به طور کاملا مشروع، تقویم پرداخت را با واقعیتهای پرونده منطبق کنید.
پرسش پرتکرار مراجعان من این است: اگر اجرای مجازات (مثلا حبس تعزیری همراه پرونده) معلق شود، تکلیف دیه چه میشود؟ ایا ساعت دیه میایستد؟ پاسخ روشن و مطمئن است: تعلیق اجرای مجازات، به حقّ خصوصی دیه لطمه نمیزند و ساعت دیه را متوقف نمیکند.
در نظام ما، تفکیک میان حقالله و جنبه عمومی و حقالناس و جنبه خصوصی یک اصل است. تعلیق، تعزیر را به عنوان ابزار واکنش عمومی برای مدتی معین کنار میگذارد تا محکوم فرصت بازاجتماعیشدن داشته باشد؛ اما دیه، بر مدار جبران حقّ زیاندیده میگردد و با تعلیق تعزیر، تعطیل نمیشود. بنابراین:
اگر مبدا قانونی شما وقوع جنایت است و تقویم هم براساس همان مبدا نوشته شده، تعلیق در آن تغییری نمیدهد؛ یعنی همان تقویم ادامه پیدا میکند.
اگر در رای و سازشنامه مبدا عملی را پس از قطعیت و ابلاغ گذاشتهاید، بازهم تعلیق، این تقویم را متوقف نمیکند؛ مگر آن که در همان متن، شرط کرده باشید در صورت صدور قرار تعلیق اجرای مجازات، مبدا و سررسیدها به میزان مدت تعلیق جابه جا شود. چنین شرطی بدون توافق معتبر نیست و دادگاه راسا ساعت دیه را نمیایستاند.
در عمل، تنها چیزی که تعلیق میتواند به شما بدهد، فرصت مذاکره برای تنظیم یک توافق تازه یا اصلاح تقویم است. اگر محکوم در دوران تعلیق نشان دهد رفتارش اصلاح شده و توان پرداخت اقساط را دارد، زیاندیده نیز معمولا به تقویم واقعبینانه رضایت میدهد؛ اما این تغییر باید مکتوب و مصوب شود، وگرنه معیار همان است که در رای و دستور اجرا امده.
انواع روشهای پرداخت دیه با زمانبندی
در این بخش توضیح میدهم دیه را چگونه میتوان پرداخت کرد تا هم با نصّ قانون سازگار باشد و هم در اجرا دچار گره نشود. سه الگوی عملی بیش از بقیه به کار میاید: پرداخت یکجا، پرداخت اقساطی، و پرداخت بر پایه حکم اعسار.
پرداخت یکجای دیه
پرداخت یکجا سادهترین و کمهزینهترین مسیر اجرایی است. هرگاه مبلغ دیه قطعی و مشخص باشد چه در قتل و چه در صدمات بدنی میتوان تمام محکومبه را در یک نوبت و در مهلت قانونی همان نوع جنایت تادیه کرد.
من به موکلان یادآوری میکنم که پرداخت یکجا، عملا خطر تاخیر و تمام تبعات ناشی از آن را صفر میکند و از حیث حیثیتی و روانی نیز پرونده را سریع جمع مینماید.
در عمل، دو ظرافت را نباید از نظر دور داشت. نخست، تعیین دقیق مبدا و موعد نهایی در سند پرداخت یا صورتجلسه اجرا.
حتی وقتی تصمیم بر پرداخت یکجاست، خوب است در متن ابلاغیه یا سازشنامه بنویسیم که مثلا کلّ دیه در تاریخ … تسویه میشود تا اختلافی درباره سررسید باقی نماند. دوم، رعایت نرخ سال پرداخت در رویه غالب دادگاهها و شرکتهای بیمه. اگرچه مباحث نظری درباره ملاک نرخ وجود دارد، در اجرا معمولا ملاک وصول، نرخ مصوب همان سالی است که پرداخت واقع میشود؛ مگر آن که در رای یا سازشنامه صریحا مبنای دیگری قید شده باشد.
این نکته به ویژه وقتی بخشی از دیه را بیمهگر میپردازد اهمیت پیدا میکند، زیرا بیمه طبق مقررات خاص خود، مکلف به رعایت سقف و نرخ جاری است و مازاد به عهده مرتکب قرار میگیرد.
از منظر اسناد، پرداخت یکجا را همیشه با رسید دقیق شامل مبلغ، شناسه پرونده، نوع دیه و تاریخ مستند میکنم و نسخه کاغذی یا دیجیتال تاییدیه واریز را در پرونده اجرا میگذارم.
در صورت وجود بیمه، نامه تسویه بیمهگر و تطبیق آن با مفاد حکم یا سازشنامه نیز باید ضمیمه شود تا بعدا ادعای بدهی معوق مطرح نگردد.
تقسیط دیه
تقسیط، راهحل میانهای است که برای اکثریت پروندهها به ویژه در شبه عمد و خطای محض کارامد است. قانون، با تفکیک سهگانه عمد، شبه عمد و خطای محض، مهلتهای یکساله، دوساله و سهساله را پیشبینی کرده است و عرف قضایی، در نبود توافق خاص، مبلغ دیه را به اقساط مساوی در طول همان دوره تقسیم میکند. اما این تقسیم مساوی قاعدهای انعطافپذیر است و به موجب تراضی یا اقتضائات پرونده قابل تنظیم دوباره است.
اگر میزان دیه از ابتدا روشن است، تعیین مبدا بر اساس نصّ قانون اسان است؛ و اگر بخشی از دیه موکول به نظریه تکمیلی پزشکی قانونی است، بهتر است مبدا عملی اقساط را پس از قطعیت و ابلاغ اجرائیه بگذاریم و برای قسمتهای موکولشده تقویم مکمل پیشبینی کنیم.
تعداد، مبلغ هر قسط، فاصله زمانی میان اقساط (ماهانه، فصلی) و تاریخهای دقیق سررسید باید روشن باشد.
اگر بیش از یک یا دو قسط معوق شد، ایا تمام باقیمانده حالّ میشود؟ ایا طلبکار میتواند از تضمینها استفاده کند؟ درج این شرطها با زبانی صریح، اختلافات بعدی را میخشکاند.
در پروندههای غیرعمدی مشمول بیمه، تقسیط باید دو لایه طراحی شود. نخست، تعهد بیمهگر تا سقف قانونی و با ضربالاجل مشخص؛ سپس، مازاد بر بیمه در قالب اقساط تا پایان دوره قانونی همان نوع جنایت. من معمولا صراحتا مینویسم: پرداخت سهم بیمه از موعد … تا … انجام میشود؛ اقساط مازاد بر بیمه از تاریخ … هر ماه و هر فصل به مبلغ … تا تاریخ … پرداخت میشود. این جداسازی، از تعارض با فرایند اداری بیمه و تاخیر ناشی از مکاتبات میکاهد.
از نظر تضمین، دادگاهها به تضمینهای متعارف مانند چک، سفته یا وثیقه ملکی برای حسن اجرای اقساط رسمیت میدهند، مشروط بر آن که مبلغ و سررسیدها روشن باشد.
من با تجربه میگویم بهترین تضمین، آن است که قابل اجرا بدون دعوای جدید باشد؛ مثلا چکهایی با سررسیدهای دقیق اقساط و شرط حالشدن در صورت معوقشدن دو قسط متوالی، که هم انگیزه وفای به عهد میسازد و هم اگر اختلاف بالا گرفت، مسیر اجرای تضمین کوتاه و بیحاشیه است.
اعسار از پرداخت دیه
اعسار، اخرین سپر قانونی برای محکومی است که به راستی توان پرداخت در مهلت یا مطابق جدول مقرر را ندارد. ساز و کار اعسار در دیه، همان منطق عام اجرای محکومیتهای مالی را دنبال میکند و دادگاه، پس از بررسی اسناد و اوضاع، میتواند حکم به اعسار کلی یا اعسار نسبی و تقسیط ملایمتر بدهد.
تفاوت اعسار با تقسیط عادی در این است که در تقسیط با تراضی یا با حکم اولیه، توان مالی مفروض است و فقط زمانبندی تعدیل میشود؛ اما در اعسار، دادگاه ابتدا ناتوانی فعلی از پرداخت را احراز میکند و سپس زمانبندی متناسبتری را به جای جدول قبلی مینشاند.
برای موفقیت در دعوای اعسار، شفافیت و مستندسازی کلید کار است. من از موکل میخواهم صورتبرداری دقیقی از داراییها، درآمدهای مستمر و مقطعی، مخارج ضروری، تعهدات موازی و حتی سوابق بانکی و مالیاتی ارائه کند.
شهادت همسایگان یا کارفرما کفایت نمیکند مگر پشتوانه عدد و رقم داشته باشد. هرچه تصویر مالی واقعیتر باشد، قاضی اجرای احکام راحتتر به ناتوانی غیرموظفانه قانع میشود و جدول جدیدی تعیین میکند که هم حق زیاندیده را در افق زمانی مشخص تامین کند و هم محکوم را زیر بار ناممکن نگذارد.
از حیث ضمانتاجرا، باید به این واقعیت توجه کرد که عدم پرداخت دیه طبق جدول مصوب پس از آن که اعسار واقعی رد شده یا محکوم تمکن دارد و امتناع میکند میتواند ابزارهای جدیتری را فعال کند؛ از شناسایی و توقیف اموال و ممنوعالخروجی تا در موارد استثنایی بازداشت بدهکار ممتنع.
فلسفه این سختگیری، تفکیک میان نمیتوانم و نمیپردازم است. اگر ناتوانی صادقانه و مستند باشد، قانون با شما مدارا میکند و تقویم واقعگرایانه میدهد؛ اما اگر تمکن دارید و به قصد فرار از ایفای حق، پرداخت را به تعویق میاندازید، ساز و کارهای قهری برای حمایت از حقالناس به جریان میافتد.
در اعسار مربوط به دیه ناشی از حوادث مشمول بیمه، یک خطای رایج این است که محکوم میکوشد کل دیه را موضوع اعسار قرار دهد در حالیکه بخشی از آن باید از محل بیمه تامین شود. من در اینگونه پروندهها ابتدا تکلیف بیمه را قطعی میکنم و سپس مازاد بر بیمه را موضوع اعسار میگذارم. این تفکیک، دادرسی را کوتاهتر و تصمیم دادگاه را دقیقتر میکند.
مهلت پرداخت دیه در حوادث رانندگی و نقش بیمه
در تجربه های من، اغلب حوادث رانندگی اعم از جرح یا قتل در عداد جنایتهای غیرعمدی قرار میگیرند. بسته به اوصاف تقصیر، این عنوان معمولا شبه عمد است و گاهی خطای محض تلقی میشود.
همین تشخیص، اثر مستقیم بر مهلت قانونی پرداخت دارد: در شبه عمد، قاعده دو سال قمری و در خطای محض، سه سال قمری است.
نکته مهم اما این است که در پروندههای رانندگی، پیش از آن که به سراغ اقساط مرتکب برویم، قانونگذار یک لایه حمایتی مقدم پیشبینی کرده است: شرکت بیمه طرف قرارداد وسیله نقلیه، که باید نخستین منبع تامین دیه باشد و تا سقف تعهدات قانونی خویش پرداخت کند. در عمل، شعب اجرای احکام نیز همین ترتیب را رعایت میکنند: ابتدا بیمه، سپس مازاد بر بیمه از مقصر.
برای آن که بیمه مکلف به پرداخت شود، باید اسناد بینقص و موثر فراهم گردد. من همیشه از همان روزهای نخست، مدارک کلیدی را صورتبندی میکنم: گزارش پلیس راهور و کروکی و نظریه کارشناس تصادفات برای تبیین تقصیر و رابطه سببیت؛ گواهیها و نظریههای پزشکی قانونی برای تعیین نوع و میزان صدمات یا دیه؛ بیمهنامه معتبر وسیله نقلیه و مشخصات کامل طرفین؛ و در نهایت، رای قطعی دادگاه یا مستندات جایگزین که پرداخت دیه را از سوی بیمه موجه میسازد.
هر قدر این پرونده اداری کاملتر باشد، پرداخت بیمه سریعتر و بیحاشیهتر انجام میشود و زیاندیده زودتر به حق خود میرسد.
شرکتهای بیمه در چارچوب قانون بیمه اجباری خسارات واردشده به شخص ثالث (مصوب ۱۳۹۵) مکلفاند بدون تبعیض میان ماههای عادی و ماههای حرام، تا سقف تعهدات قانونی خود، دیه و ارش صدمات بدنی را بپردازند.
به بیان روشن، دیگر نیازی به الحاقیه ماههای حرام نیست و افزایش دیه در اشهر حرام نیز در دایره تعهدات پیشفرض بیمه قرار دارد؛ در نتیجه زیاندیده بابت تفاوت دیه در این ماهها به شرکت بیمه مراجعه میکند و مازاد احتمالی خارج از سقف، متوجه مرتکب خواهد بود. این سیاست، هم سرعت جبران را بالا برده و هم از سرگردانی مردم میان شرکت بیمه و مقصر کاسته است.
از نظر زمانبندی پرداخت، عرف حرفهای بیمه این است که پس از تکمیل مدارک و تعیین میزان قطعی خسارت بدنی، پرداخت در مهلت کوتاه اداری صورت گیرد.
هرچند ممکن است شرکت بیمه برخی مدارک تکمیلی را مطالبه کند، اما به محض تکمیل پرونده، دیگر مجالی برای تعلل وجود ندارد.
اگر بنا بر پیچیدگیهای پزشکی قانونی، تنها بخشی از دیه فعلا قطعی باشد، من معمولا همان بخش را برای پرداخت به جریان میاندازم و مابقی را تا گزارشهای تکمیلی به صورت پرونده باز نگه میدارم؛ این کار باعث میشود زیاندیده ناچار به انتظار طولانی برای تمام اجزای دیه نباشد و جریان جبران، مرحلهبه مرحله پیش برود.
در بسیاری از حوادث، رقم دیه به طور کامل در سقف تعهدات بیمه نمیگنجد. در اینجا مازاد بر بیمه روی میز میاید و نوبت به مقصر میرسد.
اگر عنوان پرونده شبه عمد باشد، این مابه التفاوت در صورت عدم پرداخت یکجا در تقویم دو سال قمری تنظیم میشود و اگر خطای محض تشخیص داده شده، دوره سه سال قمری خواهد بود. من در متن رای یا سازشنامه صریحا میگنجانم که مبدا تقویم اقساط مازاد بر بیمه از چه تاریخی است (برای نمونه از تاریخ قطعیت رای یا از تاریخ ابلاغ اجرائیه)، مبلغ هر قسط دقیقا چقدر است و فاصله زمانی اقساط چگونه خواهد بود.
هرچه این جزئیات روشنتر باشد، اجرای احکام با تفسیر و استنباط کمتری دخالت میکند و اختلافها در طول مسیر به حداقل میرسد.
زمانی که مرتکب واقعا توان پرداخت مازاد را در مواعد مقرر ندارد، مسیر قانونی اعسار و تقسیط ملایمتر باز است. آنچه من از موکل میخواهم، شفافیت مالی کامل است: صورتدارایی، درآمدها، هزینههای ضروری، و پیشنهاد واقعبینانه برای اقساط.
در مقابل، اگر مرتکب توان مالی دارد اما پرداخت را به تاخیر میاندازد، اجرای احکام به ابزارهای قهری متوسل میشود؛ از شناسایی و توقیف اموال تا محدودیتهای قانونی مرتبط با اجرای محکومیتهای مالی. فلسفه کار روشن است: قانون میان ناتوانی صادقانه و امتناع غیرموجه فرق میگذارد و برای هر کدام پاسخ متفاوتی دارد.
یک پرسش تکراری در پروندههای رانندگی این است که نرخ پرداخت دیه تابع کدام سال است. در رویه، ملاک اجرا، مقررات جاری و نرخهای مصوب سال پرداخت در چارچوب سقف تعهدات بیمهگر است؛ شرکت بیمه به نرخهای رسمی عمل میکند و هرجا که حکم قطعی یا سازشنامه مبنای خاصی را تعیین کرده باشد، همان مبنا رعایت میشود.
به همین دلیل است که من در تنظیم سازشنامه، تکلیف مبنای محاسبه را روشن میکنم تا بعدا درباره نرخ سال حادثه یا سال پرداخت اختلاف ایجاد نشود و مسیر وصول، با تفسیرهای متغیر متزلزل نگردد.
جایگاه صندوق تامین خسارتهای بدنی را نیز نباید فراموش کرد. هرگاه وسیله نقلیه بیمهنامه معتبر نداشته باشد، یا راننده متواری و ناشناس باشد، یا به هر دلیل دسترسی به بیمهگر یا مقصر ممکن نشود، این صندوق با فلسفه حمایت از زیاندیدگان بیپناه وارد میشود و خسارت بدنی را در حدود قانون میپردازد؛ سپس در صورت امکان، به عامل حادثه رجوع میکند.
در عمل، من موازی با پیگیری کیفری، پرونده صندوق را باز میکنم تا تاخیرهای ناشی از عدم دسترسی به بیمهگر، حقوق زیاندیده را معطل نگذارد. به ویژه در صدمات شدید که معیشت خانواده به پرداخت فوری گره خورده، این مسیر، حیاتی و کارامد است.
تاخیر در پرداخت دیه و پیامدهای آن
اگر سررسید مقرر در رای یا سازشنامه فرا برسد و پرداخت واقع نشود، اجرای احکام ابتدا از ابزارهای نرم استفاده میکند: اخطار اجرای قسط، ثبت معوقه، و دعوت به پرداخت یا ارائه دلایل عذر.
در عمل، همین جاست که رفتار مالی صادقانه و ارائه مستندات کوتاهی موجه، مسیر را عوض میکند. اگر محکومعلیه نشان دهد عذری واقعی مانند بستری، اختلال بانکی یا حادثه خارج از اراده رخ داده، بسیاری از شعب با تمدید محدود و جبران در قسط بعدی موافقت میکنند.
اما وقتی معوقه تکرار شود یا هیچ عذر و مستندی ارائه نشود، ساز و کارهای قهری فعال میگردد: شناسایی و توقیف اموال منقول و غیرمنقول، برداشت از مطالبات و حسابها، ممنوعالخروجی، و در موارد امتناع مستمر با تمکن، به کارگیری ضمانتاجراهای شدیدتری که قانون برای حمایت از حقالناس پیشبینی کرده است.
تفاوت بنیادین میان نمیتوانم و نمیپردازم در همین مرحله خود را نشان میدهد؛ اعسار مستند و به موقع، مسیر را به سوی تقسیط ملایم میبرد، ولی امتناع بیدلیل، پرونده را به سمت اعمال فشارهای اجرا سوق میدهد.
از منظر ماهیت دین، دیه در حقوق ایران بهره و جریمه تاخیر قراردادی به معنای رایج ندارد؛ اما تاخیر عملا پرهزینه است.
هر قسطی که از سال بعد پرداخت شود، در صورتی که محکومبه به صورت درصدی از دیه کامل تعیین شده باشد، با نرخ مصوب همان سال محاسبه میشود و این یعنی معوقه به طور طبیعی گرانتر میشود.
بسیاری از توافقهای خصوصی که من تنظیم میکنم، شرط حالشدن تمامی اقساط در صورت تاخیر در بیش از یک یا دو قسط و نیز امکان اجرای تضمینها چک، سفته یا وثیقه را پیشبینی میکنند؛ بدین ترتیب، تاخیر میتواند یکباره همه تعهد را نقد و قابلاجرا کند.
در پروندههای مشمول بیمه، تعلل در تکمیل مدارک یا پیگیری اداری، باعث میشود سهم بیمه دیرتر وصول شود و فشار مالی زودتر بر عهده مقصر بنشیند؛ این هم هزینه پنهان تاخیر است که در عمل بارها شاهدش بودهام.
در مقام راهبرد، نخستین توصیه من برای محکومعلیهای که میبیند به سررسید نمیرسد، حرکت سریع به سوی اعسار مستند و تقاضای تقسیط واقعبینانه است؛ هر روز تاخیر، اهرمهای طلبکار و اجرای احکام را قویتر میکند.
در مقابل، اگر زیاندیدهاید، از همان قسط نخست که معوق شد، با اخطار رسمی و فعالکردن تضمینها، اجازه ندهید پرونده وارد فرسایش شود؛ تجربه نشان داده قاطعیت حقوقی زودهنگام، از اختلافات طولانی جلوگیری میکند.
تغییرات سالانه مبلغ دیه و اثر آن بر مهلت و پرداخت
در عمل با دو شیوه صورتبندی محکومبه روبه رو هستم. اگر رای یا سازشنامه مبلغ را به صورت عدد ثابت ریالی تعیین کرده باشد برای نمونه فلان میلیارد ریال افزایش سالانه دیه، خودبه خود بدهی شما را تغییر نمیدهد و همان عدد باید پرداخت شود؛ مگر آن که در متن، تصریحی بر تبعیت از نرخهای آتی شده باشد.
اما رویه حرفهای و کمریسک، تعیین دیه به صورت درصدی از دیه کامل انسان یا به نسبت اجزای دیات است؛ مثلا هشتدهم دیه کامل یا سهبیستم دیه عضو.
این قالب، به ویژه در پروندههای جرح دارای اقساط دوساله و سهساله، بهترین سپر در برابر اختلاف است، زیرا هر قسطی که به سال بعد میافتد، با نرخ همان سال تسویه میشود و نیازی به تفسیر یا تعدیل دستوری نیست.
در پروندههای مشمول بیمه اجباری شخص ثالث، افزایش سالانه دیه در سقف تعهد بیمهگر لحاظ میشود و شرکت بیمه به نرخ سال پرداخت پایبند است؛ نتیجه آن که اگر بخشی از دیه هر سال پرداخت شود، سهم بیمه به تناسب افزایش مییابد و فشار مازاد بر بیمه روی مقصر نیز ممکن است کم یا زیاد شود.
اینجاست که تنظیم دقیق تقویم پرداخت اهمیت پیدا میکند: من معمولا مینویسم سهم بیمه ظرف مهلت اداری پرداخت شود؛ مازاد، در اقساط ماهانه و فصلی تا پایان دوره قانونی، بر مبنای درصد مقرر از دیه کامل همان سال وصول گردد. این عبارت کوتاه، دهها اختلاف بالقوه درباره سال ملاک محاسبه را خاموش میکند.
در خصوص اشهر حرام نیز باید دانست که افزایش دیه در این ماهها امروز در نظام بیمهای به صورت پیشفرض پوشش داده میشود و نیازی به الحاقیه جداگانه نیست. بنابراین اگر سررسید قسطی به یکی از ماههای حرام برخورد کند و قالب حکم درصدی باشد، همان درصد بر دیه کامل ماه حرام همان سال اعمال میشود.
در صورت قالب ریالی ثابت، سررسید در ماه حرام اثر حقوقی بر مبلغ ثابت ندارد و همان عدد مقرر باید پرداخت شود. انتخاب هوشمندانه قالب، یعنی پایاندادن به این دست مناقشات قبل از آن که شکل بگیرند.
تعدد اولیای دم و تاثیر آن بر مهلت و شیوه پرداخت
از منظر اصل مهلت، تعدد صاحبان حق، قاعده مواعد ماده ۴۸۸ را تغییر نمیدهد؛ یعنی اگر عنوان جنایت، شبه عمد است، دوره دو سال قمری همان است، حتی اگر ده نفر ولیّ دم باشند.
آنچه عوض میشود نحوه وصول و تقسیم است. دیه واحد، در حکم، معمولا به کلانمبلغ و سپس به سهام ارثی اولیای دم تجزیه میشود؛ هر وارث به نسبت سهمالارث خویش طلبکار است و میتواند نسبت به همان سهم، اقدام اجرایی کند.
در مقام عمل، من یا یک تقویم واحد مینویسم که اقساط را به نحوی سر یک خط پیش ببرد و اجرای احکام، حسب هر قسط، سهم هر ولیّ دم را پرداخت کند؛ یا اگر اختلافات شخصی زیاد است، تقویم موازی پرداخت به حساب هر ولیّ دم پیشنهاد میدهم تا تماسهای اجرایی درون خانواده کاهش یابد.
هر دو راه مشروع است، به شرط آن که در رای یا سازشنامه صریح شود پول هر قسط به کجا و بر چه مبنایی واریز میگردد.
اگر برخی از اولیای دم گذشت کنند یا در برابر اخذ دیه با شرایط متفاوتی صلح نمایند، سهم انان از دیه ساقط یا تبدیل به شرط توافقی میشود و این امر به حقوق دیگران سرایت نمیکند. یعنی گذشت یکی، الزام دیگری به گذشت نیست و مواعد قانونی برای وصول سهم باقیمانده، همچنان پابرجاست.
در پروندههایی که بخشی از اولیای دم خواهان قصاص و بخشی طالب دیهاند، حسب ضوابط مشهور، امکان تبدیل به دیه از مسیر تراضی و پرداخت سهم قصاصخواهان وجود دارد؛ در این حالت هم مهلتهای قانونی پرداخت بر مدار عنوان نهایی توافقشده میچرخد و من میکوشم در متن صلحنامه، مبدا، جدول و تضمینها را به نحوی بنویسم که بعدا یکی از اولیا نتواند با تغییر موضع، تقویم را بر هم بزند.
حضور محجور، صغیر یا مولّیعلیه، پرونده را حساستر میکند. سهم این اشخاص باید تحت اداره ولیّ قانونی یا قیم، در حسابهای موسوم به سپردههای خاص واریز شود و هر گونه برداشت، تابع اجازههای قانونی است.
من در چنین وضعیتی از دادگاه میخواهم صریحا قید کند که اقساط مربوط به صغیر، صرفا به حساب اعلامی ولی و قیم با قید ممنوعیت برداشت بدون حکم پرداخت شود تا هم حق کودک محفوظ بماند و هم محکومعلیه بابت ایفای صحیح دین، ایمن باشد.
اگر یکی از اولیای دم غایب یا مقیم خارج است، تعیین حساب مقصد یا سپرده موقت در اجرای احکام و ابلاغ از طریق نماینده قانونی، راه عملیاتی بیدردسر است و تاخیری در مواعد ایجاد نمیکند.
نکته عملی دیگر، امکان تسویه جداگانه با برخی از اولیا و ادامه تقویم برای دیگران است. اگر محکومعلیه بتواند سهم چند وارث را یکجا بپردازد و با انان مفاصاحساب بگیرد، اجرای احکام تکلیف دارد فقط نسبت به سهم باقیماندگان، تقویم را ادامه دهد. این انعطاف، هم انگیزه تسویه زودهنگام میافریند و هم تنازعهای درونخانوادگی را کاهش میدهد.
در مقابل، اگر یکی از اولیا بخواهد در میان راه، تقویم را بر هم زند یا مطالبه مبلغی متفاوت کند، ملاک همان رای و سازشنامه اولیه است و هر تغییری محتاج توافق کتبی جدید یا حکم اصلاحی خواهد بود.