وصول مطالبات

شکایت ضامن بانکی از وام گیرنده برای عدم پرداخت اقساط چگونه است؟

در این نوشته به مسئله‌ای می‌پردازم که برای بسیاری از ضامنان بانکی، وقتی وام‌گیرنده از پرداخت اقساط خودداری می‌کند، به دغدغه‌ای فوری تبدیل می‌شود: شکایت ضامن از وام‌گیرنده برای عدم پرداخت اقساط.

نادانی نسبت به قواعد ضمان، برای ضامن هزینه‌ساز است. یک دادخواست ضعیف یا طرح دعوا علیه شخص نامرتبط، می‌تواند ماه‌ها زمان را از بین ببرد و حتی فرصت توقیف به‌ موقع اموال بدهکار را از بین ببرد. بی‌اطلاعی از آثار ایفاء دین توسط ضامن، ممکن است شما را از استفاده از تضمین‌های موجود محروم کند؛ چراکه با پرداخت بدهی، ضامن در حدود پرداخت‌شده قائم‌مقام طلبکار می‌شود و می‌تواند از حقوق و وثایق متعلّق به طلب استفاده کند، ولی این حق بدون تنظیم صحیح خواسته‌ها، پیوست مدارک بانکی، و رعایت تشریفات ابلاغ و تقویم خواسته، در عمل به نتیجه مطلوب نمی‌رسد.

اگر شما ضامن وام بانکی بوده‌اید و اکنون اقساط را به‌جای وام‌گیرنده پرداخته‌اید یا بانک علیه شما اقدام نموده و پس از پرداخت قصد رجوع دارید، دعوت می‌کنم این مقاله را با دقت بخوانید.

ضمانت از وام‌گیرنده چیست؟

در این بخش، به‌ عنوان وکیل وصول مطالبات که سال‌ها با قراردادهای بانکی سر و کار داشته‌ام، بنیان نظری ضمانت در وام‌های بانکی را توضیح می‌دهم؛ این‌که ضمان در حقوق ایران چه ماهیتی دارد، چگونه بر تعهدات طرفین اثر می‌گذارد، بانک‌ها دقیقا چه تضامین قراردادی را در کنار ضمان می‌طلبند، و وقتی در متن قرارداد مسئولیت مشترک و متضامن قید می‌شود، دامنه مسئولیت هر شخص تا کجاست.

ضمانت از وام‌گیرنده

ماهیت عقد ضمان در حقوق ایران و آثار تعهدی ضامن

در نظام حقوقی ما، ضمان عقدی یک نهاد کلاسیک و پرکاربرد است. قانون‌گذار تعریف آن را به صراحت آورده است: عقد ضمان عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده بگیرد. متعهد را ضامن طرف دیگر را مضمون‌له و شخص ثالث را مضمون‌عنه یا مدیون اصلی می‌گویند. این تعریف، زیربنای تمام تحلیل‌هاست؛ یعنی ضامن، دینی را که پیش‌تر بر ذمه بدهکار اصلی بوده، به عهده می‌گیرد و با این انتقال یا الحاق، جایگاه تازه‌ای در رابطه حقوقی سه‌جانبه پیدا می‌کند.

اثر طبیعی و کلاسیک ضمان، در قاعده نقل ذمه منعکس است. قانون مقرر کرده است: بعد از اینکه ضمان به طور صحیح واقع شد ذمه مضمون‌عنه بری و ذمه ضامن به مضمون‌له مشغول می‌شود. مفهوم این حکم آن است که در ضمان نقل ذمه، بدهکار اصلی از قید دین رها می‌شود و طلبکار از آن پس فقط به ضامن مراجعه می‌کند.

با این‌ حال، در عمل بانکی، غالبا چنین اراده‌ای وجود ندارد و بانک‌ها نمی‌خواهند بدهکار اصلی بری‌الذمه شود؛ به همین جهت به جای ضمان نقل ذمه، از ضمّ ذمه به ذمه و حتی بالاتر از آن، از عبارت مسئولیت مشترک و متضامن استفاده می‌کنند که در ادامه به آن می‌پردازم.

در ماهیت ضمان باید به چند قاعده تکمیلی نیز توجه کرد. رضایت مدیون اصلی برای تحقق ضمان شرط نیست و این نکته، راه را برای مداخله ضامن در نظم اعتباری باز می‌کند: در ضمان، رضای مدیون اصلی شرط نیست.

همچنین اهلیت ضامن برای معامله ضروری است و ضمان دین آینده‌ای که هنوز سببش ایجاد نشده، باطل است؛ زیرا حقوق ما ضمان را ناظر به دِینی می‌داند که منشا آن تحقق یافته است: ضامن باید برای معامله اهلیت داشته باشد. و ضمان دینی که هنوز سبب آن ایجاد نشده است، باطل است.

از حیث آثار زمانی، اگر ضمان مدت‌دار باشد، طلبکار پیش از انقضای مدت نمی‌تواند از ضامن مطالبه کند، حتی اگر دین اصلی حال باشد؛ و در ضمان مطلق، اصل بر حال بودن است مگر قرینه برخلاف: هرگاه ضمان مدت داشته باشد، مضمون‌له نمی‌تواند قبل از انقضاء مدت، مطالبه طلب خود را از ضامن کند اگرچه دین، حال باشد.

و ضمان مطلق، محمول به حال است مگر آن‌که به قرائن معلوم شود که موجل بوده است. این احکام در دعاوی عملی، به‌ویژه زمانی که بانک بر اساس قرارداد، تقسیطی برای ضامن یا سررسید خاصی تعیین کرده، اهمیت عملی فراوان پیدا می‌کند.

گستره حقوقی ضامن فقط در برابر طلبکار نیست؛ نسبت میان ضامن و بدهکار اصلی نیز قانونا تنظیم شده است. قاعده بنیادین این است که ضامن، قبل از ادای دین حق رجوع به مدیون اصلی ندارد؛ پس از پرداخت یا در موارد خاص توافقی، می‌تواند مراجعه کند: ضامن حق رجوع به مضمون‌عنه ندارد مگر بعد از اداء دین… این قاعده بلافاصله به استراتژی اقامه دعوای ضامن علیه وام‌گیرنده مرتبط می‌شود: تا زمانی که پرداختی رخ نداده یا شرط قراردادی خاصی برای تحصیل برائت در مدت معین نقض نشده، دعوای رجوع قابلیت استماع کامل ندارد.

از سوی دیگر، روابط میان چند ضامن نیز با قاعده تسهیم یا تضامن قراردادی تنظیم می‌شود. قانون‌گذار در قالب قاعده تکمیلی می‌گوید اگر چند نفر برای یک قرض به نحو تسهیم ضمانت کرده باشند، مضمون‌له فقط به قدر سهم هر ضامن حق رجوع دارد و اگر یکی تمام قرض را بدهد، به سایرین به نسبت سهم‌شان رجوع می‌کند.

این حکم نشان می‌دهد اصل بر عدم تضامن میان ضامنین است مگر آن‌که برخلاف آن، تراضی یا نص خاصی وجود داشته باشد؛ نکته‌ای که در فرم‌های بانکی با درج عبارت مشترکا و متضامنا از آن عبور می‌کنند.

تعهدات و تضامین در قرارداد تسهیلات

قرارداد تسهیلات بانکی، متنی چندلایه است که تعهدات و تضامین را در کنار هم می‌آورد. تعهد اصلی، التزام وام‌گیرنده به بازپرداخت اصل و سود و خسارات متعلّق در مواعد معین است.

اما برای تضمین اجرای این تعهد، بانک‌ها مجموعه‌ای از ابزارها را به‌کار می‌گیرند: ضمانت شخص ثالث، ترهین مال غیرمنقول، توثیق اموال منقول و اوراق بهادار، اخذ سفته یا چک به‌ عنوان اسناد در حکم لازم‌الاجراء، و شرط وجه‌التزام برای تاخیر یا نکول.

این‌ها تضمینات هستند نه تعهدات؛ یعنی ابزارهایی که اجرای تعهد را تضمین می‌کنند. تفاوت این دو در عمل تعیین‌کننده است: ممکن است بدهکار به تعهد بازپرداخت عمل نکند اما بانک از طریق یکی از تضامین، مطالبات را وصول کند؛ در این صورت، ضامن یا راهن یا صادرکننده سفته هر یک بر اساس نقش خود در معرض رجوع یا اجرا قرار می‌گیرند.

در میان این تضامین، ضمانت شخص ثالث جایگاه ویژه‌ای دارد؛ زیرا بر خلاف وثیقه که حق عینی محدود برای طلبکار ایجاد می‌کند، ضمانت یک تعهد شخصی مستقل در کنار یا به‌جای تعهد بدهکار به وجود می‌آورد. قانون مدنی به‌ صراحت اجازه داده است که طلبکار حتی در عقد ضمان، از ضامن مطالبه رهن کند ولو دین اصلی رهنی نباشد: مضمون‌له می‌تواند در عقد ضمان از ضامن مطالبه رهن کند اگرچه دین اصلی رهنی نباشد.

این حکم در قراردادهای تسهیلات به این صورت منعکس می‌شود که بانک هم ضامن می‌گیرد و هم وثیقه؛ بنابراین مسئولیت شخصی و عینی را توامان سامان می‌دهد تا در فرآیند وصول مطالبات، دستش باز باشد.

از منظر متن قرارداد، بانک‌ها معمولا ساز و کارهای تکمیلی دیگری نیز می‌گنجانند: اختیار تهاتر مطالبات، امکان حال‌کردن دیون در صورت تخلف از هر یک از تعهدات، اجازه برداشت از هر حساب، و شروطی درباره خسارت تاخیر تادیه یا وجه‌التزام. این شروط در کنار ضمان، شبکه‌ای از راه‌های وصول ایجاد می‌کند.

بدیهی است که اعتبار هر شرط تابع قواعد عمومی قراردادهاست و در صورت تعارض با قواعد آمره یا خروج از انصاف قراردادی، در رسیدگی قضایی قابل تعدیل یا بی‌اعتباری محدود است؛ اما در اغلب پرونده‌های تسهیلات، همین شبکه متوازن، دست بانک را برای اقدام علیه هر یک از مسئولان تعهد باز می‌گذارد.

نکته‌ای که در مشاوره حقوقی وصول مطالبات به ضامنان همواره یادآور می‌شوم، دقت در تمایز ضمان با تعهد یک‌جانبه به پرداخت است. گاهی بانک در کنار ضمان، از ضامن می‌خواهد سفته یا چکی نیز امضا کند؛ این اسناد، مسیر اجرای مستقل دارند و می‌توانند حتی پیش از طرح دعوای ماهوی، از طریق اجرای ثبت یا دادگاه به جریان بیفتند. بنابراین ضامن باید بداند که امضای هر سند، یک کانال مسئولیت جداگانه می‌گشاید و دفاعیات در هر کانال ممکن است متفاوت باشد.

ضمانت تضامنی در متن قراردادهای بانکی و آثار آن

در حقوق مدنی، همان‌گونه که اشاره شد، اثر کلاسیک ضمان در فرض نقل ذمه بری‌الذمه شدن بدهکار اصلی است. اما در عمل بانکی، شایع‌ترین قالب، ضم ذمه به ذمه به‌همراه شرط تضامن قراردادی است. در ضم ذمه، بدهکار اصلی همچنان بدهکار می‌ماند و ذمه ضامن در کنار او به‌گونه‌ای مسئول می‌شود که طلبکار بتواند به هر یک رجوع کند.

این ساز و کار، در متن قرارداد با عبارت‌هایی مانند کلیه امضاکنندگان این قرارداد نسبت به تمامی دیون و خسارات آن در برابر بانک مشترکا و متضامنا مسئول‌اند صورت‌بندی می‌شود.

پیامد این عبارت آن است که بانک برای وصول، ناگزیر از تقدیم دادخواست علیه هر دو نفر با هم نیست؛ می‌تواند به انتخاب خود، فقط به ضامن یا فقط به وام‌گیرنده یا به هر دو مراجعه کند و پرداخت یکی، دیگران را بری می‌سازد.

اصل حقوقی پشت این رویه آن است که تضامن در دیون، قاعده استثنایی محسوب می‌شود و نیاز به تصریح قراردادی دارد؛ بانک‌ها دقیقا با همین تصریح، اثر تضامنی را می‌آفرینند. نتیجه عملی آن برای ضامن این است که حتی اگر بانک علیه وام‌گیرنده اقدامی نکند یا حتی اگر بدهکار اصلی اموالی داشته باشد، بانک می‌تواند راسا به ضامن مراجعه کند.

از منظر راهبردی، این وضعیت، برنامه‌ریزی ضامن برای تامین خواسته و اقدام‌های احتیاطی را حیاتی می‌کند؛ زیرا در نظام تضامن قراردادی، ضامن بیش از هر زمان دیگری در معرض رجوع مستقیم است.

باید توجه داشت که قواعد تکمیلی قانون مدنی همچنان جاری‌اند و می‌توانند با مفاد قرارداد تکمیل یا محدود شوند. برای نمونه، اگر مضمون‌له (بانک) ضامن را ابراء کند، هم ضامن و هم بدهکار اصلی بری می‌شوند؛ اما اگر بانک بدهکار اصلی را ابراء کند، ضامن بری نمی‌شود مگر آن‌که ابراء از اصل دین باشد که تمام تعهد ساقط شود.

متن مواد قانونی در این‌باره روشن است: اگر مضمون‌له ذمه مضمون‌عنه را بری کند، ضامن بری نمی‌شود مگر اینکه مقصود، ابراء از اصل دین باشد. و هرگاه مضمون‌له ضامن را از دین ابراء کند، ضامن و مضمون‌عنه هر دو بری می‌شوند.

این احکام در مدیریت مذاکرات با بانک ارزش عملی دارند؛ زیرا می‌توان با اخذ ابراء صحیح از ضامن، پرونده هر دو مسئول را مختومه کرد، در حالی‌ که ابراء نادرست ممکن است فقط یکی را بری کند و دیگری را در معرض رجوع باقی بگذارد.

در مقام عمل، بسیاری از بانک‌ها برای تحکیم اثر تضامن، از ضامن علاوه بر امضای صفحه اصلی قرارداد، امضای الحاقیه‌های مرتبط با وجه‌التزام و خسارت تاخیر را نیز می‌گیرند تا هیچ تردیدی در شمول تعهدات تبعی بر ضامن باقی نماند.

اگرچه در دعاوی، می‌توان درباره محدوده این خسارت‌ها بر پایه قواعد حاکم بر شرط جزایی و لزوم تناسب، ایراداتی را مطرح کرد، اما واقعیت این است که با وجود تصریح قراردادی، اصل مسئولیت مشترک و متضامن ضامن نسبت به اجزاء طلب (اصل، سود، کارمزد، خسارات، هزینه‌ها) پذیرفته می‌شود مگر آن‌که خلاف آن اثبات گردد.

حدود مسئولیت هر یک در صورت نکول وام‌گیرنده

وقتی وام‌گیرنده از پرداخت اقساط نکول می‌کند، باید تصویری دقیق از حدود مسئولیت هر یک از اشخاص درگیر ترسیم کنیم: بدهکار اصلی، ضامن، و گاهی راهن یا وثیقه‌گذار ثالث.

در فرضی که در قرارداد تسهیلات، تضامن تصریح شده، بانک حق دارد به هر یک از مسئولان دین مراجعه کند و پرداخت هر کدام، دیگران را از اصل تعهد بری می‌سازد؛ اما این پایان کار برای ضامن نیست. ضامن پس از پرداخت، در برابر بدهکار اصلی حق رجوع دارد و از حیث حقوق و وثایق بانک، تا میزان پرداختی قائم‌مقام می‌شود و می‌تواند از آن وثایق استفاده کند؛ هرچند برای اِعمال برخی وثایق عینی که به‌نام بانک ثبت شده، تشریفات انتقال یا دستور قضایی لازم است.

در بُعد زمانی و سررسیدها، اگر ضمانت مدت‌دار باشد، بانک نمی‌تواند پیش از سررسیدِ تعیین‌شده از ضامن مطالبه کند، ولی اگر ضمان مطلق باشد یا شرط حال‌شدن در صورت نکول درج شده باشد، مطالبه بلااشکال است.

هرگاه ضمان مدت داشته باشد، مضمون‌له نمی‌تواند قبل از انقضاء مدت مطالبه طلب کند… و ضمان مطلق، محمول به حال است… در غالب فرم‌های بانکی، با درج شرط حال شدن دیون در صورت تخلف، این مانع برداشته می‌شود و بانک می‌تواند تمام مانده را حال‌شده تلقی و مطالبه کند.

از سوی دیگر، ضامن برای رجوع به بدهکار اصلی باید یکی از دو وضعیت را احراز کند: یا دین را پرداخته باشد، یا بدهکار به تعهدی صریح برای تحصیل برائت ضامن در مدت معین وفا نکرده باشد. متن قانون در این‌باره تصریح دارد: ضامن حق رجوع به مضمون‌عنه ندارد مگر بعد از اداء دین ولی می‌تواند در صورتی که مضمون‌عنه ملتزم شده باشد که در مدت معینی برائت او را تحصیل نماید و مدت مزبور هم منقضی شده باشد رجوع کند.

در عمل، بسیاری از قراردادهای تسهیلات متضمن چنین التزامی از سوی وام‌گیرنده نیستند؛ بااین‌حال، اگر در قرارداد خصوصی میان ضامن و وام‌گیرنده چنین شرطی پیش‌بینی شود، ابزار رجوعِ پیش از پرداخت برای ضامن فراهم می‌شود.

حدود مسئولیت مالی نیز باید روشن شود. اگر ضامن کمتر از میزان دین به طلبکار پرداخت کند، حق رجوع او نیز به همان میزان محدود است و نمی‌تواند از بدهکار اصلی مازاد را مطالبه کند، ولو این‌که با صلح یا توافق با بانک، دین به مبلغ کمتری مختومه شده باشد.

بالعکس، اگر ضامن بیش از دین بپردازد، فقط با اذن بدهکار اصلی حق رجوع به زیاده را دارد. این دو قاعده در مواد قانونی به‌صراحت آمده‌اند و در تعیین خواسته دعوای رجوع باید مورد توجه قرار گیرند.

در وضعیت چند ضامن، اگر قرارداد بانکی تصریح به تضامن نداشته باشد و ضامن‌ها به نحو تسهیم مسئول شناخته شوند، بانک فقط به قدر سهم هر ضامن می‌تواند مراجعه کند. اما در رویه بانکی، به‌ندرت چنین سکوتی دیده می‌شود و معمولا تضامن به‌صراحت درج می‌شود تا بانک بتواند به هر یک به‌تمامه رجوع کند.

با این‌ وجود، حتی در فرض تضامن، پس از پرداختِ یکی از ضامنان، حق رجوع داخلی میان ضامن‌ها به نسبت سهم قراردادی یا عُرفی محفوظ است و در دادخواست رجوع، باید تمامی پرداخت‌ها، سهم‌ها و اذن‌ها دقیقا احراز و مستندسازی شود. قاعده تسهیم در ماده‌ای که نقل کردم، چارچوب این رجوع داخلی را مشخص می‌کند.

نکته مهم دیگر، نسبت میان ضمانت و وثایق عینی است. وقتی بانک مالی را در رهن دارد و ضامن نیز مسئولیت تضامنی پذیرفته است، اختیار انتخاب مسیر وصول با بانک است؛ می‌تواند وثیقه را به اجرا بگذارد یا به ضامن یا به بدهکار اصلی رجوع کند.

انتخاب بانک ممکن است بر مبنای سرعت وصول، هزینه اجرا، یا سهولت دسترسی به اموال صورت گیرد. اما برای ضامن، پیامد این انتخاب‌ها متفاوت است: اگر بانک مستقیما به او رجوع کند و وی بپردازد، برای بهره‌برداری از وثیقه مرهونه باید مسیر قائم‌مقامی و تشریفات انتقال یا دستور قضایی را طی کند.

در بسیاری از دعاوی، غفلت از اقامه هم‌زمان دعوای اثبات قائم‌مقامی و صدور دستور انتقال منافع وثایق باعث می‌شود ضامن امکان انتفاع موثر از وثیقه را از دست بدهد.

شرایط شکایت ضامن بانکی از وام‌گیرنده برای عدم پرداخت اقساط

در این بخش توضیح می‌دهم ضامن در چه حالتی می‌تواند علیه وام‌گیرنده طرح دعوا کند، چه مدارکی باید فراهم باشد، چه چیزهایی را می‌تواند مطالبه نماید و چگونه باید رابطه‌اش با بانک و بدهکار اصلی را در دادخواست درست تصویر کند.

شرایط شکایت ضامن بانکی از وام‌گیرنده برای عدم پرداخت اقساط

پرداخت دین توسط ضامن و اثبات آن

نقطه آغاز هر دعوای رجوع ضامن، پرداخت است. تا زمانی که ضامن واقعا به‌ نفع بانک پرداختی انجام نداده یا لااقل در برابر بانک مسئولیتی را ایفا نکرده باشد، رجوع به وام‌گیرنده معمولا مسموع نیست.

در ادبیات قضایی، این پرداخت می‌تواند مستقیم به بانک باشد برای مثال، واریز اقساط یا تسویه مانده بدهی یا به‌صورت اجرای تعهد از طریق برداشت بانک از سپرده‌ها، فروش مال مورد وثیقه‌ای که ضامن داده، یا اجرای سفته/چکی که ضامن امضا کرده است. مهم این است که دین وام‌گیرنده عملا از محل مسئولیت ضامن تسویه شده باشد.

برای اثبات پرداخت، مستندات باید روشن، یک‌دست و قابل انتساب باشند. من همیشه به موکلانم توصیه می‌کنم مجموعه‌ای از اسناد را همزمان تدارک ببینند تا حلقه اثبات، کامل شود.

رسیدهای بانکی، صورتحساب‌های رسمی که در آن‌ها نام و کد مشتری ضامن قید شده، نامه‌های بانک درباره تسویه از محل ضمانت، مفاصاحساب یا گواهی تسویه پرونده تسهیلات، و نیز هرگونه گزارش اجرای ثبت یا اجرای احکام که نشان دهد از محل اسناد یا وثایق متعلق به ضامن، بدهی پرداخت شده است، در کنار هم تصویری بدون ابهام می‌سازند.

اگر پرداخت به‌ صورت تهاتر از سپرده‌های ضامن بوده، نامه رسمی بانک درخصوص اعمال حق تهاتر و میزان دقیق برداشت، سندی کلیدی است. اگر وثیقه‌ای از سوی ضامن به اجرا گذاشته شده، گزارش کارشناس، مزایده، و سند انتقال، زنجیره پرداخت را تکمیل می‌کند.

گاهی پرداخت به‌ نحوی انجام می‌شود که در ظاهر نام ضامن در رسید دیده نمی‌شود برای مثال، شخص ثالثی به درخواست ضامن پرداخت را انجام داده است.

در چنین فرض‌هایی، قرارداد خصوصی میان ضامن و آن شخص ثالث، حواله بانکی، یا هر نوشته‌ای که رابطه نمایندگی یا وکالت در پرداخت را اثبات کند، اهمیت حیاتی دارد. در غیر این صورت، طرف مقابل می‌تواند ادعا کند که پرداخت، ارتباطی به ضامن نداشته و لذا حق رجوعی برای او ایجاد نشده است.

نکته ظریف و کاربردی دیگر، تاریخ و توالی پرداخت است. اگر دعوای رجوع شما به میزان چند قسط یا به‌نسبت چند پرداخت مطرح می‌شود، هر پرداخت باید مستقلا تاریخ و مستند داشته باشد. در پرونده‌های متعدد دیده‌ام که دادگاه در مقام تقویم خواسته و محاسبه خسارت تاخیر، بر اساس تاریخ هر پرداخت تصمیم می‌گیرد.

اینکه همه مستندات در یک لایحه جامع و منظم به ترتیب تاریخ الصاق و معرفی شوند، به قاضی برای فهم منطق ریاضی خواسته کمک می‌کند و اختلاف بر سر اعداد را به حداقل می‌رساند.

انتساب دین به وام‌گیرنده و بقای آن پس از پرداخت

صرف ارائه رسید پرداخت کافی نیست؛ دادگاه باید بداند که موضوع پرداخت، دین وام‌گیرنده بوده و این دین از اساس متوجه اوست.

اینجا چند عنصر باید کنار هم بنشیند: قرارداد اصلی تسهیلات که در آن وام‌گیرنده به‌ عنوان بدهکار معرفی شده، الحاقیه‌ها و جدول اقساط، هرگونه سندی که میزان بدهی، سررسیدها و نرخ‌ها را مشخص می‌کند، و نیز اسنادی که نقش ضامن را در کنار بدهکار نشان می‌دهد.

اگر در قرارداد، مسئولیت‌ها به‌صورت مشترکا و متضامنا آمده باشد، بانک اختیار داشته به هر یک از بدهکار یا ضامن مراجعه کند؛ اما این تضامن قراردادی به‌هیچ‌وجه رابطه اصلی بدهی را از وام‌گیرنده منفک نمی‌کند و پس از پرداخت ضامن، حق رجوع به بدهکار اصلی، در حدود آنچه پرداخته شده، برقرار است.

در برخی پرونده‌ها، وام‌گیرنده برای فرار از مسئولیت، به ایراداتی مانند بطلان قرارداد تسهیلات، عدم رعایت مقررات شکلی بانک، یا تغییر شرایط اقتصادی استناد می‌کند.

منطق دفاعی درست در اینجا آن است که اولا دعوای رجوع ضامن، دعوایی تبعی اما مستقل است؛ یعنی تا زمانی که اصل قرارداد تسهیلات با حکم قطعی بی‌اعتبار اعلام نشده، مفروض صحت دارد و ضامن بر مبنای آثار پرداختی که انجام داده، حق رجوع دارد.

حتی در فرض وجود برخی اشکالات در فرایند بانکی، مادام که دین به‌ طور واقعی ایجاد و پرداخت شده و وام‌گیرنده از منابع آن انتفاع برده است، ادعای انتفاء دین به‌آسانی پذیرفته نمی‌شود. ازاین‌رو، ارائه اسنادی که مصرف تسهیلات، واریز وجوه به حساب وام‌گیرنده یا انتقال آن به ذی‌نفعان او را نشان می‌دهد، انتساب دین را تقویت می‌کند.

بحث مهم دیگر، بقای دین نسبت به وام‌گیرنده پس از پرداخت است؛ یعنی آیا با پرداخت ضامن، بدهکار اصلی، بری‌الذمه می‌شود؟ در ضمانتی که در عمل بانکی معمول است ضم ذمه با شرط تضامن پرداخت هر یک از مسئولان، دین را نسبت به طلبکار (بانک) ساقط می‌کند اما نسبت به روابط داخلی میان ضامن و بدهکار، اثر قائم‌مقامی ایجاد می‌کند.

به بیان ساده، دینی که قبلا وام‌گیرنده به بانک بدهکار بود، پس از پرداخت ضامن، به همان مقدار در برابر ضامن باقی می‌ماند و عنوان آن از دین به بانک به دین به ضامن تبدیل می‌شود. این منطقِ انتقالِ بار تعهد، مبنای حکم دادگاه به محکومیت وام‌گیرنده در قبال ضامن است.

در دادخواست، باید به‌طور شفاف شرح داد که پرداخت‌های انجام‌شده دقیقا کدام اقساط یا کدام بخش از مانده بدهی را پوشش داده است.

اگر بانک به استناد شرط حال شدن، کل مانده را از ضامن گرفته، در ستون دلایل و منضمات، تصویر روشن از نامه بانک درباره حال شدن، مفاصاحساب نهایی و نحوه محاسبه مانده ارائه شود. هرچه مسیر انتساب دقیق‌تر ترسیم شود، امکان ایراد خوانده مبنی بر عدم انطباق پرداخت با دین او کمتر می‌شود.

در کنار این‌ها، یک نکته راهبردی را هرگز فراموش نمی‌کنم: اگر در پرونده، وثایق عینی مثلا رهن ملک متعلق به وام‌گیرنده وجود داشته که بانک هنوز نسبت به آن‌ها اقدامی نکرده یا پرونده اجرایی آن مفتوح است، بهتر است همزمان با دعوای رجوع، خواسته‌ای تکمیلی برای اثبات قائم‌مقامی و صدور دستور لازم برای استفاده از حقوق و وثایق طلبکار اولیه در حدود پرداخت نیز طرح شود.

این اقدام، به‌ ویژه وقتی میزان پرداخت ضامن سنگین است، امکانی برای جبران سریع‌تر فراهم می‌کند و از تضییع حقوق ناشی از وثیقه پیشگیری می‌نماید.

قابلیت مطالبه اصل، خسارات و هزینه‌ها

پس از احراز دو رکن نخست، نوبت به دامنه مطالبه می‌رسد: آیا ضامن فقط اصلِ پرداخت‌شده را می‌تواند از وام‌گیرنده بخواهد یا افزوده‌هایی مانند خسارت تاخیر، وجه‌التزام قراردادی و هزینه‌های دادرسی نیز قابل مطالبه است؟ تجربه عملی و منطق حقوقی نشان می‌دهد که اگر ضامن از بانک مبلغی شامل اصل، سود، کارمزد و خسارات قراردادی را پرداخته باشد، به همان میزان در برابر بدهکار اصلی حق رجوع دارد؛ زیرا وام‌گیرنده در قرارداد تسهیلات این تعهدات را پذیرفته و ضامن، صرفا آن‌ها را ایفاء کرده است. بنابراین، درج جزییات مفاصاحساب بانکی که نشان دهد پرداخت ضامن دقیقا شامل کدام اقلام بوده در ستون منضمات، اهمیت تعیین‌کننده دارد.

در باب خسارت تاخیرِ پس از پرداخت، باید دقیق بود. دو وضعیت را از هم تفکیک می‌کنم. اگر بانک بابت تاخیرِ وام‌گیرنده تا روز تسویه توسط ضامن، خسارتی از ضامن گرفته باشد، ضامن می‌تواند همان را از بدهکار مطالبه کند؛ چون این، جزئی از دینی است که به‌جای او پرداخته است.

اما از روزِ پس از پرداختِ ضامن تا روز مطالبه از بدهکار، مبنای مطالبه خسارت تاخیر تغییر می‌کند: دیگر قرارداد تسهیلات میان بانک و وام‌گیرنده حاکم نیست، بلکه رابطه جدیدی میان ضامن و بدهکار شکل گرفته است.

در این مرحله، اگر در توافق خصوصی میان ضامن و وام‌گیرنده نرخ یا وجه‌الالتزامی برای تاخیر پیش‌بینی شده، می‌توان بر همان اساس مطالبه کرد.

اگر چنین توافقی نیست، ضامن می‌تواند با استناد به قواعد عام مسئولیت و مقررات خسارت تاخیرِ تادیه بر وجه رایج در حدود شرایطی که قانون برای احراز تمکن و مطالبه به‌موقع و امتناع خوانده مقرر می‌کند درخواست خسارت متعارف را مطرح نماید.

کلید موفقیت در این بخش، ارائه اظهارنامه رسمی پس از پرداخت و تعیین موعد منصفانه برای ایفاء است تا نشان دهد تاخیرِ بعدی ناشی از استنکاف بدهکار بوده است.

در خصوص هزینه‌های دادرسی و حق‌الوکاله، قاعده بر این است که محکومٌ‌علیه، در حدود مقررات، به پرداخت آن‌ها محکوم می‌شود.

به همین علت، من همواره هزینه‌های پرداخت‌شده را با اسناد رسمی (تمبر ابطال‌شده، قبض صندوق دادگستری، رسید هزینه کارشناسی و ابلاغ) در پرونده منضم می‌کنم و در ستون خواسته، درج الزام خوانده به پرداخت کلیه هزینه‌های دادرسی و حق‌الوکاله مطابق تعرفه را فراموش نمی‌کنم. این مطالبه مستقل از رجوع بابت اصل و خسارت است و دادگاه، در صورت محکومیت خوانده، آن را نیز در حکم خواهد آورد.

اگر در قرارداد تسهیلات یا تضمین، وجه‌التزام خاصی برای نقض تعهدات وام‌گیرنده نسبت به ضامن پیش‌بینی شده باشد مثلا در قراردادی که میان خودِ ضامن و بدهکار تنظیم کرده‌اید این رکن می‌تواند دامنه مطالبه را گسترش دهد. البته دادگاه‌ها در مقام اجرا، تناسب و معقول‌بودن وجه‌التزام را می‌سنجند و در صورت نامتعارف بودن، ممکن است تعدیل کنند.

از این‌ رو، مستند کردن خسارات واقعی مانند هزینه‌های اجرای ثبت، هزینه مزایده، کاستی ارزش مالِ فروخته‌شده نسبت به بدهی، و زیان‌های مستقیم ناشی از پرداخت در کنار مطالبه وجه‌التزام، توازن ادله را به سود شما تقویت می‌کند.

نکته مهم دیگری که در متن دادخواست می‌گنجانم، تقسیم دقیق خواسته است. اگر پرداخت ضامن در چند نوبت بوده، خواسته را به تفکیک مبالغ و تاریخ‌ها شرح می‌دهم و برای هر بخش، از همان تاریخ، خسارت قانونی را مطالبه می‌کنم. این روش، محاسبه دادگاه را ساده می‌کند و از تبدیل دعوا به اختلاف کارشناسیِ پرهزینه جلوگیری می‌نماید.

همچنین اگر بخشی از دین هنوز نزد بانک مفتوح مانده یا وثیقه‌ای در حال اجراست، این وضعیت را روشن توصیف می‌کنم تا دادگاه تصور نکند که ضامن بیش از آنچه پرداخته مطالبه می‌کند.

خواسته‌های قابل طرح ضامن در دادخواست

در این بخش توضیح می‌دهم اگر به‌ عنوان ضامن، به‌جای وام‌گیرنده دین را پرداخته‌اید یا از محل اسناد و وثایق شما بدهی تسویه شده است، دقیقا چه خواسته‌هایی را می‌توانید در دادخواست علیه وام‌گیرنده مطرح کنید و هر خواسته بر چه مبنای حقوقی و با چه مدارکی تقویت می‌شود.

خواسته‌های قابل طرح ضامن در دادخواست

مطالبه وجوه پرداختی و هزینه‌های مترتب

سنگ‌بنای دعوای شما مطالبه آنچه پرداخته‌اید است. اگر اقساط را به‌صورت پراکنده واریز کرده‌اید، هر قسط یک پرداخت مستقل است که باید تاریخ، شماره رسید و شناسه پرونده تسهیلات در مورد آن روشن باشد.

اگر کل مانده بدهی به‌ موجب شرط حال شدن از شما اخذ شده، مفاصاحساب یا نامه نهایی بانک که مبلغ یک‌جا و اجزای آن (اصل، سود، کارمزد، خسارت قراردادی) را نشان دهد، پیوست ضروری است.

در متن دادخواست، عبارت‌پردازی باید صریح باشد: الزام خوانده به پرداخت مبلغ … ریال، معادل وجوه پرداختی اینجانب به بانک … در پرونده تسهیلات شماره … به‌ بهانه ضمانت از خوانده، به‌انضمام تمامی متفرعات قانونی. این تعبیر، هم اصل پرداخت را پوشش می‌دهد و هم راه را برای وصول متعلقات باز می‌گذارد.

در بسیاری از پرونده‌ها، پرداخت به شکل غیرمستقیم رخ داده است؛ مثلا بانک از سپرده‌های شما تهاتر کرده، سفته یا چک امضایی شما را به اجرا گذاشته، یا وثیقه‌ای که به درخواست شما در اختیار بانک قرار گرفته فروخته شده است. این موارد نیز پرداخت به‌ عهده ضامن تلقی می‌شود، با این تفاوت که باید زنجیره اسناد کامل ارائه شود: حکم یا گزارش اجرای ثبت/دادگاه، صورت‌جلسه مزایده، گزارش کارشناس، قبض سپرده‌برداشت، و نهایتا نامه تسویه یا کاهش مانده.

در چنین وضعی، من معمولا علاوه بر خواسته اصلیِ مطالبه وجوه پرداختی، یک خواسته تکمیلی برای احراز قائم‌مقامی نسبت به حقوق و وثایق طلبکار اولیه در حدود مبالغ پرداختی می‌گنجانم تا دادگاه به‌ صراحت انتقال حقوق بانک را نسبت به شما اعلام کند؛ این اعلام، بعدها برای بهره‌گیری از وثایق باقیمانده یا ممانعت از انتفاع ناموجه بدهکار، کارآمد است.

دامنه هزینه‌های مترتب را نیز دقیق ترسیم کنید. هزینه‌های اجرای ثبت، حق‌الزحمه کارشناس در مراحل اجرا یا ارزیابی، مخارج آگهی مزایده، و هزینه‌های نقل‌وانتقال ثبتی که برای آزادسازی یا فروش وثیقه پرداخت شده، همگی جزء مخارج ضروری وصول دین بوده و به‌ عنوان خسارت وارده ناشی از ایفای دین دیگری قابل مطالبه‌اند.

من در ستون منضمات، برای هر قلم هزینه، سند رسمی می‌گذارم و در متن دادخواست تصریح می‌کنم که این هزینه‌ها به‌ سبب نکول خوانده و در راستای اجرای تعهد اصلی او تحمیل شده است.

خسارت تاخیر تادیه و نحوه محاسبه آن

در ادبیات دادرسی ما، خسارت تاخیر تادیه نسبت به وجوه رایج تابع شرایط مشخصی است: مطالبه داین، تمکن مدیون و امتناع او، و محاسبه با رعایت شاخص‌های رسمی که مرجع صلاحیت‌دار اعلام می‌کند. بنابراین، نخستین کار شما پس از پرداخت، ارسال اظهارنامه رسمی به اقامتگاه بدهکار و تعیین مهلت معقول برای استرداد مبالغ است.

این اظهارنامه علاوه بر آنکه تاریخ مطالبه را تثبیت می‌کند، نشان می‌دهد که تاخیرِ بعدی ناشی از استنکاف خوانده بوده است.

از حیث دامنه زمانی، باید دو بازه را تفکیک کنم. بازه اول، از تاریخ سررسید/مطالبه بانک تا روزی است که شما پرداخت کرده‌اید؛ اگر بانک در مفاصاحساب، خسارت تاخیر (یا وجه‌التزام تاخیر) را از شما گرفته باشد، آن مبلغ جزئی از دینی است که به‌جای بدهکار پرداخته‌اید و به همان میزان حق رجوع دارید.

بازه دوم، از روز پس از پرداخت شما تا روز صدور حکم/یوم‌الاداء است؛ در این بازه، رابطه حقوقی جدیدی میان شما و بدهکار شکل گرفته و مبنای مطالبه خسارت، دیگر قرارداد تسهیلات بانک نیست، بلکه مطالبه شما به‌ عنوان طلبکارِ قائم‌مقام یا دارنده دعوای استرداد مطرح است. در این مرحله، اگر قرارداد خصوصی میان شما و بدهکار وجود دارد که برای تاخیر، وجه‌التزام معیّن کرده، بر همان اساس عمل می‌کنم و آن را به‌ عنوان مبنای قراردادی خسارت پسینی می‌آورم؛ در غیر این صورت، با استناد به قواعد عام دادرسی مدنی درباره خسارت تاخیرِ وجه رایج و تغییر شاخص، تقاضای محاسبه بر مبنای شاخص‌های رسمی را طرح می‌کنم.

روش محاسبه، باید برای دادگاه روشن و قابل اجرا باشد. من معمولا در شرح خواسته می‌نویسم: محکومیت خوانده به پرداخت خسارت تاخیرِ وجوه پرداختی، از تاریخ هر پرداخت تا یوم‌الاداء، بر مبنای تغییر شاخص اعلامی مرجع رسمی.

سپس در لایحه تکمیلی، برای هر پرداخت، فرمول ساده‌ای را که رویه قضایی پذیرفته بیان می‌کنم و اگر ضرورت باشد، تقاضای جلب نظر حسابدار رسمی یا کارشناس رسمی برای انطباق اعداد با شاخص‌ها را مطرح می‌کنم.

این شیوه، هم شفافیت را افزایش می‌دهد و هم احتمال اختلاف محاسباتی پس از صدور حکم را به حداقل می‌رساند.

تعارض احتمالی میان وجه‌التزام قراردادی و خسارت تاخیرِ مبتنی بر شاخص نیز باید از ابتدا مدیریت شود. در اغلب رویه‌ها، جمعِ هر دو نسبت به یک دوره واحد پذیرفته نمی‌شود و دادگاه معمولا یا به وجه‌التزام معتبر و متناسب حکم می‌دهد یا در فقدان آن، خسارت شاخصی را می‌پذیرد.

پس اگر سندی دارید که وجه‌التزام معقول و صریح میان شما و بدهکار را اثبات می‌کند، همان را مبنا قرار دهید؛ در غیر این صورت، مسیر قانونی شاخص را دقیق و مستند بروید. به تجربه، دادگاه وقتی می‌بیند شما از دو مسیره کردن مطالبه پرهیز کرده‌اید و مبنای واحد ارائه داده‌اید، با اطمینان بیشتری حکم صادر می‌کند.

نکته مهم دیگر، جلوگیری از انقطاع خسارت است. اگر بخشی از طلب در میانه دادرسی وصول شد مثلا بدهکار، قسمتی را پرداخت کرد بلافاصله طی لایحه‌ای به دادگاه اعلام کنید که خسارت تاخیر نسبت به آن بخش تا تاریخ وصول محاسبه شود و نسبت به مانده، همچنان جریان یابد. این دقت، از بروز اختلاف در مرحله اجرای حکم پیشگیری می‌کند و مانع از ایراد وفای به عهد نسبت به تمام دعوا می‌شود.

هزینه‌های دادرسی، حق‌الوکاله و خسارت قراردادی

بخش پایانی خواسته‌ها، به ظاهر شکلی است اما در نتیجه نهایی اثر مستقیم دارد. شما تمام این مسیر را با هزینه طی کرده‌اید: هزینه دادرسی، اوراق قضایی، کارشناسی، آگهی‌ها، وکالت و رفت‌ و آمد. اصل بر این است که محکوم‌علیه این هزینه‌ها را بپردازد.

بنابراین در متن خواسته، حتما عبارتِ الزام خوانده به پرداخت کلیه هزینه‌های دادرسی و خسارات قانونی از جمله حق‌الوکاله وکیل وفق تعرفه را می‌آورم و در ستون منضمات، ادله پرداخت این هزینه‌ها را می‌چسبانم: قبض صندوق، تصویر تمبر باطل‌شده، دستور پرداخت کارشناسی و رسید دریافت آن.

این نظم مستندسازی، به قاضی امکان می‌دهد بدون تردید، همان لحظه درباره هزینه‌ها نیز رای دهد و شما نیازمند طرح دعوای جداگانه برای هزینه‌ها نشوید.

در بسیاری از روابط میان ضامن و بدهکار، یک توافق خصوصیِ مکمل تنظیم می‌شود گاه ساده و دست‌نویس که در آن بدهکار تعهد می‌کند اگر ضامن مجبور به پرداخت شد، علاوه بر اصل مبالغ، خسارت قراردادی مشخصی را نیز بپردازد؛ مثلا درصدی از مبلغ پرداختی در ماه یا یک وجه ثابت در ازای هر قسط. من در این‌گونه پرونده‌ها ابتدا به اعتبار و تناسب این شرط نگاه می‌کنم.

اگر شرط روشن، غیرمبهم و معقول باشد، آن را به‌ عنوان خواسته مستقل می‌آورم و توضیح می‌دهم که این خسارت قراردادی، ناظر به ضررهای اضافی ضامن (زوال فرصت، هزینه‌های گردش وجوه، کاهش قدرت خرید) است که در قالب توافق صریح پیش‌بینی شده.

اما اگر شرط مبهم یا نامتعارف است، از طرح هم‌زمانِ آن با خسارت شاخصی پرهیز می‌کنم تا پرونده وارد حاشیه تعدیل قضایی نشود و تمرکز دادگاه بر اصل و خسارت‌های مسلم باقی بماند.

از منظر اجرایی نیز، درخواست تامین خواسته را فراموش نکنید. هرچند موضوع این بخش خواسته‌های ماهوی است، اما اخذ قرار تامین، موفقیت در وصول را چند برابر می‌کند. من معمولا در دادخواست یا لایحه نخستین، با استناد به دلایل کافی (رسید پرداخت‌ها، مفاصاحساب بانک، اظهارنامه مطالبه و دلایل بر تمکن بدهکار)، تقاضای توقیف موقت حساب‌ها یا اموال منقول/غیرمنقول به میزان خواسته را مطرح می‌کنم.

وقتی دادگاه در آغاز، دارایی‌های خوانده را حفظ می‌کند، اجرای حکم نهایی با کمترین اصطکاک انجام می‌شود و خسارت تاخیر پسینی نیز به‌ طور طبیعی کاهش می‌یابد.

شکایت ضامن بانکی از وام‌گیرنده برای عدم پرداخت اقساط چگونه است؟

در این بخش فرآیند عملی طرح دعوای رجوع ضامن را از منظر دادرسی برایتان می‌گشایم؛ این‌که با چه دلایلی وارد شوید، کدام دادگاه را انتخاب کنید، چگونه اخطار رسمی بدهکار را تنظیم و ابلاغ کنید، در چه موقعیتی باید برای توقیف فوری اموال اقدام شود، چه زمانی دستور موقت معنا پیدا می‌کند، جلسه رسیدگی چگونه پیش می‌رود و نهایتا اجرای حکم و وصول مطالبات به چه ساز و کاری نیاز دارد.

فرآیند عملی طرح دعوای رجوع ضامن را از منظر دادرسی

دلایل و مستندات لازم برای ضامن

دادگاه به سند می‌نگرد، نه به احساس حق‌بودن دعوا. پس نخستین بار را روی شانه مدارک بگذارید. در دعوای رجوع، مدارک شما باید سه موضوع را روشن کند: اول این‌که پرداخت واقع شده و به‌ عهده شما بوده؛ دوم این‌ که موضوع پرداخت همان بدهی ناشی از قرارداد تسهیلات خوانده است؛ سوم این‌که میزان و اجزای پرداخت به‌دقت معلوم است.

من همیشه یک زنجیره منظم ارائه می‌کنم: قرارداد تسهیلات و الحاقیه‌ها و جدول اقساط برای تعیین ماهیت و منبع دین؛ مفاصاحساب یا گواهی بانک که نشان دهد از محل ضمانت من خواه با واریز مستقیم، خواه از طریق تهاتر سپرده، اجرای سفته یا چک امضایی، یا فروش وثیقه دین تسویه یا اقساطی پرداخت شده؛ رسیدهای بانکی با شناسه پرونده؛ و اگر اجرا از مسیر ثبت یا اجرای احکام بوده، دستور اجرا، گزارش کارشناس، صورت‌جلسه مزایده و اسناد انتقال. هرچه حلقه‌های این زنجیره کامل‌تر باشد، راه ایراد طرف مقابل بسته‌تر است.

گاه ضامن پرداخت را به‌ واسطه شخص ثالث انجام داده است. در این حالت، نوشته خصوصیِ وکالت در پرداخت، حواله بانکی یا دلایل اثبات نمایندگی را به پرونده اضافه می‌کنم تا دادگاه مطمئن شود پرداخت به حساب ضامن منظور می‌شود.

اگر بانک به‌ استناد شرط حال شدن، کل مانده را یکجا از من گرفته باشد، نامه رسمی بانک درباره حال‌شدن دیون و شیوه محاسبه مانده، ضروری است؛ زیرا در جلسه رسیدگی، خوانده معمولا به محاسبات بانک ایراد می‌گیرد و شما باید مبنای ریاضی عدد خواسته را نشان دهید.

منظم‌سازی زمانی اسناد نیز اهمیت حیاتی دارد. وقتی شما چند قسط در تاریخ‌های متفاوت پرداخته‌اید، در شرح دادخواست شرح می‌دهم که برای هر پرداخت از همان تاریخ، مطالبه خسارت قانونی را می‌خواهم تا مبنای محاسبه برای مرجع رسیدگی روشن باشد. این دقت، اختلاف کارشناسیِ غیرضروری را حذف می‌کند و به تسریع رای کمک می‌نماید.

مرجع صالح به رسیدگی

دعوای رجوع ضامن، دعوایی مالی است و صلاحیت ذاتی بر اساس بهای خواسته تعیین می‌شود. اگر مبلغ مورد مطالبه در نصاب صلاحیت شورای حل اختلاف قرار بگیرد، شورا صالح است و در غیر این صورت، دادگاه حقوقی عمومی محل اقامت خوانده رسیدگی می‌کند. در قراردادهای بانکی، گاهی شرط انتخاب دادگاه یا صلاحیت خاص دیده می‌شود، اما این شروط در روابط داخلیِ ضامن و بدهکار اصلی الزام‌آور نیست مگر آن‌که بین همان دو نیز توافق مستقلی وجود داشته باشد. بنابراین، ملاک اصلی من برای انتخاب مرجع، اقامتگاه خوانده و بهای خواسته است.

در پاره‌ای پرونده‌ها که منافع ناشی از وثایق عینی نیز برای ضامن مطرح است، همزمان با دعوای رجوع، خواسته احراز قائم‌مقامی نسبت به حقوق و وثایق طلبکار اولیه را مطرح می‌کنم. در این صورت، ممکن است برای برخی اقدامات اجرایی مرتبط با وثیقه، مرجع محل وقوع مال غیرمنقول نیز نقش پیدا کند.

با این‌ حال، اصل بررسی دعوای رجوع همان‌جا خواهد بود که قواعد عام صلاحیت مقرر کرده‌اند و از پراکندگی بی‌مورد صلاحیت باید پرهیز کرد.

ارسال اظهارنامه رسمی و تعیین مهلت تادیه

تنظیم اظهارنامه، نقطه عطفی است که هم اخلاقی و هم حقوقی کار می‌کند. من بلافاصله پس از پرداخت، اظهارنامه رسمی برای بدهکار می‌فرستم و در آن، مشخصات قرارداد تسهیلات، مبالغ و تاریخ‌های پرداخت، منشا پرداخت و مستندات بانک را به‌ اختصار می‌آورم و مهلتی معقول برای استرداد تعیین می‌کنم.

این سند دو کارکرد دارد: اول، تاریخ مطالبه را تثبیت می‌کند و زمینه مطالبه خسارت تاخیرِ پس از پرداخت را فراهم می‌سازد؛ دوم، هرگونه ادعای جهل به موضوع یا فقدان مطالبه را از بدهکار سلب می‌کند.

در تنظیم اظهارنامه، زبان دقیق و غیرهیجانی می‌نویسم، پیوست‌ها را فهرست می‌کنم و تصریح دارم که در صورت استنکاف، علاوه بر اصل مبالغ، خسارات قانونی و قراردادی و هزینه‌ها نیز مطالبه خواهد شد.

اگر قرارداد خصوصی میان ضامن و بدهکار دارید که برای تاخیر وجه‌التزام معین کرده، متن آن را ذکر می‌کنم و از همان ابتدا مبنای قراردادی خسارت را به طرف اعلام می‌نمایم تا در دادرسی، ادعای غافلگیری یا ابهام شنیده نشود.

تقاضای تامین خواسته

در دعوای رجوع، سرعت، نیمی از موفقیت است. اگر قرائن جدی بر خروج اموال بدهکار، انتقال صوری یا تهی‌دستی ساختگی مشاهده کنم، همزمان با تقدیم و تنظیم دادخواست، درخواست تامین خواسته می‌دهم. فلسفه تامین خواسته، حفظ امکان اجرای حکم آینده است.

با ارائه رسیدهای پرداخت، مفاصاحساب بانک، اظهارنامه ابلاغ‌شده و قرائن بر تمکن یا نقل‌ و انتقال‌های مشکوک، از دادگاه می‌خواهم بدون ورود در ماهیت، به میزان خواسته، حساب‌های بانکی یا اموال منقول و غیرمنقول خوانده را توقیف کند.

در عمل، دادگاه‌ها برای صدور قرار تامین معمولا اخذ خسارت احتمالی از خواهان را لازم می‌دانند؛ اما هرقدر استنادات شما مستحکم‌تر و خطر تضییع آشکارتر باشد، میزان این تامین سبک‌تر خواهد بود. وقتی قرار صادر شد، مراقبت از ابلاغ سریع و اجرای فوری قرار اهمیت دارد.

من معمولا در همان روز، اجرای قرار را از طریق اجرای ثبت یا اجرای احکام پیگیری و بانک‌های محل افتتاح حساب خوانده را با قید شناسه ملی و کد ملی خطاب قرار می‌دهم تا توقیف به نتیجه عملی برسد.

اگر مالی معرفی شده باشد که در رهن بانک است، از دادگاه می‌خواهم در متن قرار به توقیف مازاد نسبت به حقوق مرتهن تصریح کند تا در مرحله اجرا، ماموران دچار تردید نشوند.

امکان دستور موقت در موارد اضطراری

دستور موقت، ابزار دیگری است که در شرایط خاص به کار می‌آید. اگر بیم ورود خسارت غیرقابل جبران یا دشوارالجبران باشد مثلا بدهکار در آستانه انتقال آخرین دارایی موثر خود به ثالثی است که شما دسترسی حقوقی به او ندارید درخواست دستور موقت با موضوع منع موقت نقل‌ و انتقال یا منع برداشت از حساب معین را مطرح می‌کنم.

تفاوت دستور موقت با تامین خواسته در این است که دستور موقت می‌تواند ناظر به رفتار باشد نه صرفا توقیف مال؛ برای مثال منع انجام معامله بر یک ملک مشخص تا تعیین تکلیف دعوا.

قاضی برای صدور دستور موقت به فوریت می‌نگرد. من برای توجیه فوریت، دلایل روشن ارائه می‌دهم: تصویر مبایعه‌نامه در شرف تنظیم، مکاتبه بانک با بدهکار درباره برداشت قریب‌الوقوع، یا قرائن قطعی بر خروج مال. در صورت صدور دستور، تضمین مناسب نیز معمولا مطالبه می‌شود و تاکید می‌کنم که بلافاصله پس از دستور، پیگیری ابلاغ و اجرا را انجام دهید؛ تاخیر، روح دستور را می‌فرساید.

تشکیل جلسه رسیدگی

وقتی به جلسه می‌رسیم، دعوای رجوع به‌ظاهر ساده است اما در عمل، بیشترین نزاع‌ها حول سه محور شکل می‌گیرد: انکار انتساب دین، مناقشه بر رقم و اجزای پرداخت، و ایرادات شکلی مانند صلاحیت یا تقویم غلط خواسته.

من رویکردم را بر شفافیت و کفایت ادله بنا می‌کنم. ابتدا مسیر حقوقی را برای قاضی ترسیم می‌کنم: وجود دین ناشی از قرارداد، پرداخت به‌عهده ضامن، قائم‌مقامی در حدود پرداخت، و تکلیف بدهکار به استرداد. سپس مفاصاحساب بانک را به‌ عنوان سند مرکزی عدد خواسته معرفی می‌کنم و هر پرداخت فرعی را با رسید مستقل پشتیبانی می‌نمایم.

در پاسخ به ایرادِ عدم استحقاقِ خسارت تاخیر، دوگانه زمانی را باز می‌کنم: تا روز پرداختِ من، هر خسارتی که بانک از من گرفته، قابل رجوع است چون عینِ دینِ او بوده؛ پس از آن، خسارت بر مبنای اظهارنامه و قواعد عام تاخیر وجه رایج یا شرط قراردادی میان من و خوانده مطالبه می‌شود.

اگر خوانده به عدم مصرف صحیح تسهیلات یا بطلان قرارداد بانک تمسک کند، یادآور می‌شوم که مادام که اصل قرارداد با حکم قطعی ابطال نشده و بانک مفاصاحساب داده و من پرداخت کرده‌ام، رجوع من بر پایه ایفاء دین محقق است و این ایرادات در نسبت من و خوانده کارساز نیستند.

گاه قاضی برای محاسبه دقیق، کارشناس رسمی می‌گیرد. اینجاست که نظم مستندات ارزش خود را نشان می‌دهد. من از کارشناس می‌خواهم صرفا اعداد را بر مبنای اسناد رسمی بانک و رسیدها منطبق کند و اگر شاخص‌گذاری برای خسارت پسینی لازم است، آن را بر اساس مبدا اعلام‌شده در اظهارنامه انجام دهد. هر عاملی که محاسبات را به حدس و گمان بسپارد، باید از پرونده دور بماند.

اجرای حکم و وصول مطالبات

حکم محکومیت، نقطه پایان دادرسی و آغاز وصول است. اگر پیش‌تر تامین خواسته گرفته باشید، اجرای حکم روان‌تر خواهد بود؛ زیرا اموال توقیف‌شده آماده تبدیل به وجه هستند. در اجرای حکم، اولویت من وصول نقدی است. با معرفی حساب اجرایی و پیگیری برداشت از حساب‌های توقیف‌شده، بسیاری از احکام بدون مزایده اجرا می‌شوند.

اگر تنها مال قابل‌ وصول غیرمنقول باشد، مسیر کارشناسی و مزایده را با دقت طی می‌کنم: ارزیابی به‌روز، آگهی‌های صحیح، رعایت مواعد و جلوگیری از تبانی. هر خطای شکلی در این مرحله می‌تواند پرونده را به عقب برگرداند.

اگر در پرونده وثیقه‌ای متعلق به بدهکار نزد بانک باقی مانده است، اعلام قائم‌مقامی در حکم یا اخذ گواهی لازم از دادگاه، امکان بهره‌برداری از آن وثیقه برای وصول باقی‌مانده طلب را فراهم می‌کند. در عمل، مکاتبه با بانک با پیوست حکم قطعی و گواهی قطعیت و درخواست اعمال حقوق مرتهن در حدود پرداخت ضامن، گام اجرایی موثری است.

اگر بانک همکاری نکرد، دعوای الزام به اعمال حقوق یا صدور دستور مقتضی از دادگاه صادرکننده حکم، مسیر جایگزین خواهد بود.

پرداخت‌های جزئیِ بدهکار در حین اجرا را باید لحظه‌به‌لحظه صورت‌جلسه و به حساب طلب کسر کرد تا نه حقی از او تضییع شود و نه جریان خسارت مانده مختل گردد. در این مرحله، مکاتبه شفاف با اجرای احکام و ارائه جدول به‌روز مانده بدهی که رای، خسارت پسینی و هزینه‌های اجرا را در بر بگیرد، از اختلافات آتی پیشگیری می‌کند.

اگر بدهکار هیچ مالی معرفی نکرد و اموالی هم در توقیف نبود، ابزارهای تکمیلی مانند استعلامات گسترده از سامانه‌های ثبتی، نقل‌ و انتقالات، گمرک، بورس و بیمه، و نیز درخواست دستور جلب در صورت امتناع از اجرای مفاد رای قطعی و محکومیت مالی، در چارچوب مقررات، قابل پیگیری است. البته استفاده از این ابزارها باید سنجیده و همگام با حفظ شئون دادرسی باشد تا از اتهام سوءاستفاده از فرآیند قضایی دور بمانید.

تعدد ضامنان و تقسیم مسئولیت‌ها

در این بخش از منظر یک وکیل دادگستری که بارها با پرونده‌های چندضامنی سر و کار داشته‌ام، چارچوب حقوقی و قراردادی تعدد ضامنان را می‌گشایم؛ این‌که وقتی بیش از یک نفر ضمانت یک تسهیلات بانکی را پذیرفته‌اند، مسئولیت هر کدام در برابر بانک چگونه شکل می‌گیرد، در روابط داخلی میان خود ضامنان چگونه تقسیم می‌شود، و نقش شروط قراردادی در جابه‌جایی بار تعهد کجاست.

تعدد ضامنان و تقسیم مسئولیت‌ها

رجوع ضامن پرداخت‌کننده به سایر ضامنان

وقتی یکی از ضامنان بنا به انتخاب بانک یا به‌ سبب سرعت عمل خود، تمام یا بخشی از بدهی را می‌پردازد، در برابر بانک پرونده مختومه می‌شود، اما درِ رجوع به سایر ضامنان باز می‌ماند. منطق این رجوع ساده است: شما بار مشترکی را به‌ تنهایی برداشته‌اید و اکنون می‌خواهید هم‌باران خود را به سهم‌شان در هزینه شریک کنید.

برای این رجوع، سه رکن را در دادخواست روشن می‌کنم: پرداختِ موثر به‌نفع بانک، اشتراک در مبنای مسئولیت، و فقدان توافقی که سهم‌بری را به‌نفع خوانده تغییر داده باشد.

در اثبات پرداخت، همان زنجیره اسناد بانکی و اجرایی که پیش‌تر توضیح دادم اهمیت دارد؛ با این تفاوت که این بار لازم است نشان دهید پرداخت شما، نه فقط دین وام‌گیرنده، بلکه دین مشترک ضامنان را سبک کرده است. اگر بانک به استناد شرط تضامن از شما کل مانده را گرفته، در متن گواهی یا مفاصاحساب بانک معمولا اشاره به مسئولیت مشترک وجود دارد که پیوند پرداخت شما با دیگر ضامنان را تقویت می‌کند.

در فرضی که پرداخت شما صرفا چند قسط بوده، باز هم رجوع داخلی به نسبت همان پرداخت‌ها جریان دارد و ضرورتی ندارد که حتما کل مانده را تسویه کرده باشید.

پس از پرداخت، بلافاصله مسیر رجوع داخلی را با یک اظهارنامه دقیق آغاز می‌کنم. در این اظهارنامه، رقم هر پرداخت، تاریخ آن، و سهم محاسبه‌شده برای هر هم‌ضامن را به‌صورت شفاف قید می‌کنم و مهلتی معقول برای ایفای سهم می‌دهم.

تجربه نشان داده است که بسیاری از اختلافات در همین مرحله با یک تسویه‌حساب روشن خاتمه می‌یابد؛ چون هم‌ضامن معمولا می‌داند اگر شما به دادگاه بروید، علاوه بر اصل سهم، خسارت تاخیر و هزینه‌های دادرسی نیز بر عهده‌اش خواهد نشست.

در مراجع قضایی، رایج‌ترین ایراد هم‌ضامنان این است که بانک می‌توانست از من مطالبه کند و نکرد، پس به من ربطی ندارد. پاسخ من همیشه این است که حق انتخابِ بانک برای مراجعه، قواعد روابط خارجی را سامان می‌دهد، نه روابط داخلی.

به‌ محض اینکه بار مشترک از دوش بانک برداشته شد، بارِ داخلی به نسبت سهم‌ها میان ضامنان توزیع می‌شود و امتناع از پرداخت سهم، موجبی برای محکومیت است. اگر یکی از هم‌ضامنان مفلس یا غیرقابل‌وصول باشد، در عمل دادگاه‌ها زیان ناشی از عدم امکان وصول سهم او را به‌ طور مساوی میان ضامنان باقیمانده تقسیم می‌کنند مگر این‌که قرارداد میان ضامنان، ساز و کار دیگری مقرر کرده باشد.

به همین دلیل، در تنظیم قرارداد خصوصی میان ضامنان، درج قاعده‌ای برای تحمل ریسک اعسار یکی از ضامنان بسیار کارآمد است؛ یا به‌صورت توزیع متناسب، یا قراردادن بار اضافه بر عهده وام‌گیرنده اگر او نیز جزو امضاکنندگان باشد.

نکته دیگری که در رجوع داخلی نادیده گرفته می‌شود، اثر اذن و نفع خاص است. اگر کسی خارج از نوبت و بدون هماهنگی با دیگران، پرداختی بیش از سهم معهود انجام دهد تا منفعتی خاص برای خود تحصیل کند مثلا رفع توقیف از حسابی که برای او مهم بوده ممکن است دادگاه در محاسبه سهم‌بری، این نفع اختصاصی را ملحوظ کند و اجازه رجوع کامل به مازاد پرداخت را ندهد مگر آن‌که قبلا میان ضامنان درباره چنین پرداخت‌های فوق سهم، توافقی روشن وجود داشته باشد.

من برای پیشگیری از این اختلاف، پیش از پرداخت‌های بزرگ، مراتب را به همه هم‌ضامنان اعلام می‌کنم و حتی اگر پاسخ ندهند، این اعلام بعدا در دادگاه به‌ عنوان نشانه حسن‌نیت و نبود سوء‌استفاده از موقعیت ارائه می‌شود.

قواعد سهم‌بری، تضامن و آثار شروط قراردادی بین ضامنان

اصل تکمیلی در حقوق ما این است که وقتی چند نفر برای یک دین واحد ضمانت می‌کنند، در روابط داخلی، سهم هر کدام برابر است مگر آن‌که به‌ طور معتبر خلافش را توافق کرده باشند. این اصل بدون نیاز به عبارت‌های پرطمطراق عمل می‌کند؛ یعنی اگر قراردادی میان ضامنان در دست نداریم، دادگاه سهم‌ها را بالسویه می‌بیند.

حال اگر میان ضامنان توافق خصوصی وجود داشته باشد برای مثال، یکی به‌ عنوان ضامن اصلی و دیگری به‌ عنوان ضامن تکمیلی شناخته شده یا سهم‌ها بر مبنای نسبت دارایی یا نسبت نفع از تسهیلات تعیین شده همین توافق معیار تقسیم خواهد بود و من در دعوا، متن آن را در صدر مستندات می‌گذارم.

تضامن که بانک در متن قرارداد تسهیلات درج می‌کند، اثرش در نسبت بانک و امضاکنندگان است: بانک می‌تواند به هر یک به‌تمامه رجوع کند، جمع آنچه می‌گیرد بیش از کل دین نمی‌شود، و پرداخت هر کدام، دیگران را در برابر بانک بری می‌سازد. اما این تضامن الزاما به درونِ رابطه ضامنان سرایت نمی‌کند.

برای سرایت تضامن به داخل، باید در توافق میان ضامنان صراحت وجود داشته باشد؛ مانند اینکه بنویسند هر یک در برابر دیگری نیز متضامن است و در رجوع داخلی، حق تقسیم سهم منتفی است.

چنین شروطی نادر است و اغلب هم اگر نوشته شود، دادگاه‌ها با احتیاط تفسیر می‌کنند؛ زیرا تضامن قاعده استثنایی است و باید بر زبان قرارداد روشن و بی‌ابهام باشد.

به‌ همین دلیل، اگر شما نمی‌خواهید در رجوع داخلی با مقاومت‌های تفسیری روبه‌رو شوید، بهتر است به‌جای واژه کلی تضامن داخلی، دقیقا ساز و کار سهم‌بری، زمان پرداخت سهم، و ضمانت اجرای تاخیر را تعیین کنید.

آثار شروط قراردادی میان ضامنان فقط به نسبت‌های عددی محدود نیست. من در قراردادهای حرفه‌ای میان ضامنان، چند محور را همواره وارد می‌کنم. یکی، تعهد به همکاری در دفاع است؛ یعنی هر ضامن متعهد می‌شود مدارک و اطلاعات لازم برای دفاع مشترک در برابر بانک را در اختیار دیگران بگذارد و از اقداماتی که دفاع کل را تضعیف می‌کند بپرهیزد.

دیگری، تعهد به اعلام است؛ هرکس اخطار یا اقدامی از سوی بانک دریافت کرد، باید فورا به دیگران اطلاع دهد تا فرصت دفاع یا پرداخت هماهنگ از دست نرود. سومی، تکلیف به تحصیل برائت است؛ اگر وام‌گیرنده در متن قرارداد میان ضامنان هم امضا کرده باشد، می‌توان او را متعهد کرد که در مهلتی معین موجبات برائت ضامنان را فراهم کند و در صورت تخلف، وجه‌التزامی مشخص بپردازد.

وقتی شما به رجوع داخلی می‌روید، قدرت مطالبه شما را چندبرابر می‌کند؛ زیرا علاوه بر اصل سهم، خسارت قراردادی مندرج در توافق را نیز می‌توانید مطالبه کنید.

در ارتباط با اعسار یکی از ضامنان، تجربه من نشان داده است که اگر توافقی در میان نباشد، دادگاه‌ها به قاعده تسهیم زیان تمایل دارند؛ یعنی سهم غیرقابل‌وصول شخص معسر را میان دیگران پخش می‌کنند.

اما اگر در قرارداد میان ضامنان، تحمل ریسک اعسار به‌طور روشن به‌عهده شخصی گذاشته شده باشد مثلا ضامنی که بیشترین نفع را از تسهیلات برده یا شخصی که به‌جای وثیقه‌گذاری، صرفا امضا داده دادگاه به شرط قراردادی وفادار می‌ماند و تقسیم متعارف را کنار می‌گذارد. این‌همان‌جایی است که دقت در واژگان قرارداد، میلیون‌ها تومان تفاوت در نتیجه نهایی می‌سازد.

نکته مهم دیگر، زمان محاسبه سهم‌هاست. گاهی بانک به دلیل مذاکرات یا مصالحه، دین را با رقمی کمتر از مانده ظاهری مختومه می‌کند. در چنین فرضی، مبنای سهم‌بری میان ضامنان، همان مبلغ واقعیِ پرداخت‌شده است، نه رقم اسمی قبلی.

اگر یکی از ضامنان با بانک به‌ طور جداگانه معامله کرده و با صلح خصوصی دین خود را کمتر از سهم عرفی بسته باشد، در رجوع داخلی نسبت به دیگران نمی‌تواند سهم کمتری را مبنا قرار دهد مگر آن‌که در قرارداد داخلی به او چنین حقی داده باشند.

من در دعاوی متعدد دیده‌ام که دادگاه از ضامن پرداخت‌کننده می‌خواهد شفاف کند که تخفیف بانک، حاصل مذاکره شخصی بوده یا به کل گروه ضامنان تسری داشته است؛ اگر شخصی بوده، عدالت ایجاب می‌کند که او از ثمره معامله شخصی خود بهره‌مند شود اما این بهره‌مندی را نمی‌تواند تبدیل به بار اضافی بر دوش دیگران کند.

نکات تکمیلی در شکایت ضامن از وام‌گیرنده

در این بخش می‌خواهم آنچه در عمل، سرنوشت دعوای رجوع ضامن را رقم می‌زند با شما در میان بگذارم؛ از خطاهای تکراری که باعث اطاله و شکست دعوا می‌شود، تا نحوه بهره‌گیری صحیح از حق قائم‌مقامی برای دسترسی به وثایق، امکان سازش و تقسیط در میانه راه، حدود استثنایی مراجعه به ابزارهای کیفری در فرض تقلب یا انتقال صوری اموال، و در نهایت توصیه‌هایی از مشاوره حقوقی برای پیشگیری قراردادی پیش از آن‌ که کار به دعوا برسد.

نکات تکمیلی در شکایت ضامن از وام‌گیرنده

خطاهای رایج ضامنان و توصیه‌های عملی

یکی از شایع‌ترین خطاها، طرح دعوا پیش از آن است که پرداختی به‌ عهده ضامن واقع شده باشد. رجوع منوط به تحقق پرداخت یا اجرای بالفعل تعهد از جانب ضامن است؛ اکتفا به اخطاریه بانک یا نگرانی از رجوع آینده، برای اقامه دعوا کافی نیست.

من همیشه پس از هر پرداخت، همه مستندات را همان روز گردآوری و آرشیو می‌کنم: رسید واریز یا گزارش اجرای ثبت، نامه بانک درباره تسویه یا حال‌شدن دیون، صورتمجلس مزایده یا گزارش کارشناس در صورت فروش وثیقه، و مکاتبات مربوط به تهاتر از سپرده. نبودِ این حلقه‌ها، بهترین دستاویز خوانده برای انکار انتساب پرداخت به شماست.

اشتباه رایج دیگر، مخدوش گذاشتن مبدا مطالبه خسارت است. وقتی چند قسط در تاریخ‌های مختلف پرداخته شده، خسارت تاخیرِ هر بخش از همان تاریخ پرداخت آغاز می‌شود نه از تاریخ تقدیم دادخواست.

اگر این تفکیک در متن خواسته و لوایح روشن نباشد، یا خسارت شما کمتر محاسبه می‌شود یا پرونده بی‌جهت به کارشناس می‌رود.

راه‌حل من ساده است: شرح زمان‌مند پرداخت‌ها در قالب پاراگراف‌های کوتاه با ذکر تاریخ، مبلغ و شناسه پرونده تسهیلات، و درخواست خسارت از همان تاریخ تا یوم‌الاداء.

گاهی ضامن بدون ارسال اظهارنامه رسمی، مستقیما وارد دعوا می‌شود. اظهارنامه فقط تشریفات نیست؛ نقطه آغاز مطالبه و مبنای اخلاقی و حقوقی محاسبه خسارت پس از پرداخت است.

ابلاغ صحیح، تعیین مهلت معقول، اشاره موجز به قرارداد و مفاصاحساب، و برشمردن مبالغ پرداختی، پرونده شما را از همان ابتدا قوام می‌دهد. بی‌توجهی به این مرحله، دست خوانده را برای ادعای جهل به مطالبه یا درخواست مهلت‌های پی‌درپی باز می‌گذارد.

به‌هم‌ریختگی در انتخاب مرجع صالح نیز از خطاهای پرهزینه است. دعوای رجوع یک دعوای مالی است؛ در نصاب شورا، به شورا بروید و خارج از آن، دادگاه عمومی حقوقی محل اقامت خوانده. اگر هم‌زمان خواسته‌های فرعی مثل احراز قائم‌مقامی نسبت به وثایق را می‌افزایید، مراقب باشید پرونده را به‌ دلیل تداخل صلاحیت پاره‌پاره نکنید؛ یک مرجع واحد با شرح دقیق خواسته‌ها، هم از تعارض آراء جلوگیری می‌کند و هم اجرای حکم را آسان‌تر می‌سازد.

توصیه عملی من در تمام این سال‌ها یک قاعده طلایی بوده است: سند را از روایت جلوتر بفرستید. هر ادعایی که می‌خواهید در جلسه مطرح کنید، سندش را در دادخواست یا لایحه‌های مقدماتی گذاشته باشید. قضات با سند حرکت می‌کنند؛ هرجا سند کامل و منظم باشد، ایرادهای شکلی طرف مقابل فرومی‌ریزد.

قائم‌مقامی ضامن و دسترسی به وثایق

ضامن پس از پرداخت، تنها طلبکارِ جدیدِ بدهکار نیست؛ در حدود آنچه پرداخته، جای پای طلبکار اولیه را هم می‌گیرد و به حقوق و تضمینات او نزدیک می‌شود. این جایگزینی که در عرف ما از آن به قائم‌مقامی یاد می‌شود اگر درست صورت‌بندی و مطالبه شود، می‌تواند سرعت وصول را چند برابر کند.

معنای عملی آن این است که اگر بانک برای مطالباتش وثیقه‌ای در رهن یا وثیقه در توثیق داشته، من پس از پرداخت، می‌توانم به نسبت پرداخت خود از منافع آن وثیقه بهره‌مند شوم و اجازه ندهم بدهکار با آزادسازی یا انتقال بی‌مهابای تضمین‌ها، دست من را خالی بگذارد.

در پرونده‌های بانکی، چون وثایق معمولا به نام بانک و به سود او ثبت شده‌اند، استفاده مستقیم ضامن از آن‌ها بدون گواهی یا حکم قائم‌مقامی دشوار است. من همزمان با دعوای رجوع یا در قالب دادخواست تکمیلی خواسته‌ای مستقل برای احراز قائم‌مقامی در حدود مبالغ پرداختی و صدور دستور لازم جهت بهره‌برداری از حقوق و وثایق طلبکار اولیه می‌گنجانم.

این حکم، ابزار مکاتبه موثر با بانک را فراهم می‌کند: ارائه رای قطعی، گواهی قطعیت و تصویر پرداخت‌ها به بانک و درخواست اعمال حقوق مرتهن به نفع من در حدود پرداخت. اگر بانک همکاری نکرد، با همان رای قائم‌مقامی، تقاضای دستور از دادگاه برای توقیف یا بهره‌برداری از وثیقه را پی می‌گیرم تا حلقه وصول تکمیل شود.

برای آنکه قائم‌مقامی کارکرد واقعی داشته باشد، باید مرزها و نسبت‌ها دقیق تعریف شود. اگر من همه بدهی را پرداخته‌ام، قائم‌مقامی کامل است؛ اما اگر بخشی از دین را داده‌ام، قائم‌مقامی نسبی خواهد بود و به همان نسبت از وثیقه بهره می‌برم. این نسبت باید در مفاصاحساب، رای دادگاه یا صورت‌جلسه سازش روشن شود تا در مرحله اجرا و مکاتبات ثبتی، محل نزاع باقی نماند.

همچنین اگر وثیقه مازاد بر طلب باقی گذاشته، باید نسبت به آزادسازی به نفع بدهکار اقدام شود تا اتهام سوء‌استفاده از فرایند اجرایی متوجه شما نشود؛ دقت در انصاف اجرایی، رابطه شما را با مرجع اجرا و بانک منطقی نگه می‌دارد.

در کنار این‌ها، یک نکته کاربردی را همیشه رعایت می‌کنم: جست‌وجوی وثایق پنهان یا معادل. خیلی وقت‌ها به‌جز وثیقه رسمی درج‌شده در قرارداد، تضمین‌های فرعی مانند ضمانت‌نامه‌های داخلی، توثیق اوراق، یا تعهدات نقدی نزد همان بانک وجود دارد که در مفاصاحساب‌ها ردّی از آن‌ها می‌بینیم.

با اتکای به رای قائم‌مقامی، می‌توانیم از بانک بخواهیم در حدود پرداخت، حقوق خود را نسبت به آن تضمین‌ها به ما منتقل کند یا دست‌کم مانع آزادسازی‌شان بدون رعایت سهم ما شود.

سازش و تقسیط در جریان رسیدگی یا اجرای حکم

بسیاری از دعواهای رجوع، در مسیر رسیدگی یا حتی در اجرای حکم، با سازش به نتیجه‌ای سریع‌تر و کم‌هزینه‌تر می‌رسند. سازش زمانی موفق است که سه مولفه روشن باشد: رقم قطعی اصلِ پرداختی، تکلیف خسارت‌های پیش از پرداخت و پس از آن، و زمان‌بندی بازپرداخت با تضمین‌های کافی.

من هرگاه قصد سازش دارم، همان نظم دادرسی را در متن سازش می‌آورم: شرح پرداخت‌ها با تاریخ، اقلام تشکیل‌دهنده مفاصاحساب، مبنای خسارت پسینی (یا وجه‌التزام معقول)، و تضمین اجرای اقساط از جمله چک یا سفته، اجازه برداشت از حساب یا رهن مازاد، همراه با شرط سقوطِ تقسیط در صورت عدم ایفای حتی یک قسط.

در سازش‌های حرفه‌ای، درج بند مختومه‌سازی دعوا پس از وصول کامل اهمیت دارد. اگر سازش در مرحله بدوی است، از دادگاه تاخیر دادرسی برای نظارت بر اجرای سازش می‌خواهم و در صورت اجرای کامل، دادخواست استرداد یا گذشت ارائه می‌کنم؛ اگر سازش در اجرای حکم صورت می‌گیرد، به‌ گونه‌ای می‌نویسم که با هر پرداخت، به همان نسبت قرار رفع توقیف صادر شود و ابزار فشار متناسب باقی بماند. شفافیت در متن سازش، جلوی بیشترین منازعات بعدی را می‌گیرد.

تجربه نشان داده است که تقسیط بدون تضمین، صرفا تعویق اختلاف است. اگر خوانده به‌واقع توان بازپرداخت یک‌جای مبلغ را ندارد، از او می‌خواهم وضع مالی و جریان نقدش را مستند کند؛ سپس اقساط را با توان واقعی او هماهنگ می‌کنم اما در مقابل، تضمین اجرایی می‌گیرم تا در صورت تاخیر، بدون طرح دعوای جدید، بتوانم به ابزارهای سریع (مانند اجرای ثبتی بر اسناد تعهدی) متوسل شوم.

شرایط استثنایی طرح شکایت کیفری

رجوع ضامن ماهیتا دعوایی حقوقی است، اما در موارد معدودی، ابزار کیفری ضرورت پیدا می‌کند. اگر وام‌گیرنده در بدو امر با تدلیس و ارائه اسناد جعلی، ضامن را فریب داده باشد؛ یا پس از ایجاد دین و با علم به مسئولیت خویش، اموال خود را به‌ طور صوری یا واقعی منتقل کند تا امکان وصول از بین برود؛ یا عمدا دارایی را مخفی نماید، آنگاه مسیر کیفری مطرح می‌شود.

من در این موقعیت‌ها با احتیاط حرکت می‌کنم؛ طرح شکایت کیفری بدون ادله قابل‌اتکا، نه‌تنها نتیجه‌ای ندارد، بلکه ممکن است به ضدتبلیغ برای دعوای حقوقی شما بدل شود.

برای اثبات تدلیس، به مدارکی مثل مکاتبات، صورت‌جلسات، اسناد هویتی و مالی که مبنای تصمیم شما برای ضمانت بوده تکیه می‌کنم و نشان می‌دهم که اگر حقیقت آشکار می‌بود، شما ضمانت نمی‌کردید.

در باب انتقال مال به قصد فرار از دین، باید رابطه زمانی میان ایجاد دین و انتقال، فقدان عوض واقعی، وابستگی‌های شخصی میان ناقل و منتقل‌الیه، و استمرار تصرف ناقل پس از انتقال را جمع‌آوری نمایید؛ این قرائن رشته‌ای از شواهد می‌سازند که قصد فرار از دین را معنادار می‌کند.

در کنار شکایت کیفری، دعوای ابطال معامله به قصد فرار از دین و عدم قابلیت استناد به انتقال نسبت به طلبکار را نیز در دادگاه حقوقی دنبال می‌کنم تا همزمان راه مدنی بازگشت مال یا بی‌اثر کردن انتقال را پیش ببرم. توام‌سازی این دو مسیر، قدرت شما را در وصول واقعی افزایش می‌دهد.

نکته حیاتی این است که مسیر کیفری، جایگزین دعوای رجوع نیست. من هرگز اقامه دعوای اصلی را به امید تعقیب کیفری معطل نمی‌گذارم؛ شکایت کیفری، ابزار فشار و پیشگیری از تضییع حق است، نه ستون فقرات وصول.

هرگاه دلایل شما برای کیفری کافی باشد، آن را موازی با دعوای حقوقی پیش ببرید و مراقب باشید که ادله و اظهارات در دو مرجع ناسازگار نشود.

الزامات قراردادی پیشگیرانه برای ضامنان

به‌ عنوان وکیلی که فراوان، انتهای کار را دیده‌ام، توصیه‌ام این است که از ابتدا قراردادهای پیشگیرانه را جدی بگیرید. پیش از امضاء ضمانت، با وام‌گیرنده یک توافق مستقل تنظیم کنید. در این توافق، چند رکن را به زبان روشن و اجرایی می‌گنجانم.

  • نخست، تعهد بدهکار به تحصیل برائت ضامن در مهلت‌های معین؛ این بند اگر نقض شود، مبنای رجوع پیش از پرداخت و مطالبه خسارت قراردادی خواهد بود.
  • دوم، تعیین دقیق دامنه تعهدات قابل رجوع؛ تصریح می‌کنم که هرآنچه بانک به اعتبار ضمانت از من وصول کند اعم از اصل، سود، کارمزد، خسارت تاخیر تا روز پرداخت و هزینه‌های اجرایی قابل رجوع است.
  • سوم، پیش‌بینی وجه‌التزام معقول برای هر روز تاخیر پس از ابلاغ اظهارنامه؛ عددی متناسب و قابل‌دفاع، که هم انگیزه پرداخت ایجاد کند و هم در دادگاه نیازمند تعدیل نباشد.
  • چهارم، اخذ تضمین‌های متناسب از خودِ بدهکار به نفع ضامن؛ سفته، چک، توثیق دارایی منقول یا غیرمنقول به میزان منطقی، یا حتی وکالت در فروش مال معین در صورت نکول.
  • پنجم، تکلیف اطلاع‌رسانی؛ بدهکار متعهد شود هر اخطار بانکی یا تغییری در وضعیت قرارداد را ظرف مهلت کوتاه اعلام کند تا شما فرصت دفاع یا مدیریت بحران را از دست ندهید.

همچنین اگر تعدد ضامنان مطرح است، یک موافقت‌نامه داخلی میان همه ضامنان تنظیم کنید تا سهم‌بری، زمان‌بندی پرداخت سهم، ضمانت اجرای تاخیر، و تحمل ریسک اعسار یکی از ضامنان از پیش مشخص باشد. فقدان چنین متنی، پس از پرداخت یکی از ضامنان، منبع اصلی اختلافات فرسایشی است و رجوع داخلی را طولانی و پرهزینه می‌کند.

برای استحکام حقوقی رجوع، من معمولا به دو متن قانونی نیز در مقدمه توافق‌ها اشاره می‌کنم و متن آن‌ها را در قرارداد می‌گنجانم تا مبنا روشن باشد:

ماده ۶۸۴ قانون مدنی: عقد ضمان عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده بگیرد. متعهد را ضامن، طرف دیگر را مضمون‌له و شخص ثالث را مضمون‌عنه یا مدیون اصلی می‌گویند.

این تصریح، ماهیت ضمان را به‌ عنوان پایه توافق روشن می‌کند و در روز اختلاف، تردید درباره جایگاه‌ها را می‌بندد. همچنین در متن توافق، حق رجوع پس از پرداخت، لزوم ارسال اظهارنامه و آثار تاخیر خوانده را با جزئیات اجرایی می‌نشانم تا دادرسی آینده، فقط کار مستندسازی اعداد باشد، نه جدال بر سر اصل حقوق.

پرسش‌های متداول

اگر بانک هنوز از ضامن مطالبه می‌کند، امکان طرح دعوا هم‌زمان وجود دارد؟

بله، به میزان هرآنچه واقعا از سوی من پرداخت شده یا عملا از محل ضمانت من وصول شده، می‌توانم هم‌زمان علیه وام‌گیرنده طرح دعوا و تقاضای تامین خواسته کنم. اگر هنوز پرداختی نکرده‌ام، فقط در صورت وجود تعهد خصوصی وام‌گیرنده به تحصیل برائت ضامن می‌توانم بر مبنای همان تعهد اقدام کنم.

رجوع به وثیقه ملکی وام‌گیرنده چگونه عملیاتی می‌شود؟

پس از پرداخت، با اخذ حکم احراز قائم‌مقامی به میزان پرداخت از دادگاه، به بانک مراجعه می‌کنم تا حقوق مرتهن در همان حدود به من اعمال شود؛ در صورت امتناع، دستور قضایی برای توقیف و سپس فروش وثیقه از طریق اجرای ثبت/احکام می‌گیرم. اگر وثیقه مازاد دارد، فقط به نسبت پرداخت من قابل استفاده است.

خسارت تاخیر از چه زمانی به ضامن تعلق می‌گیرد؟

هر خسارت تاخیری که بانک تا روز پرداخت از من گرفته، عینا قابل رجوع به وام‌گیرنده است. از فردای پرداخت من، خسارت تاخیر نسبت به طلب من از تاریخ ابلاغ اظهارنامه رسمی (یا حداقل از تاریخ تقدیم دادخواست در نبود اظهارنامه) تا یوم‌الاداء محاسبه می‌شود.

میانگین امتیازات ۳ از ۵
از مجموع ۶ رای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا