کیفری (جرائم)

️تغییر عنوان اتهامی از سوی دادگاه چگونه است؟

در این نوشتار قصد دارم مفهوم تغییر عنوان اتهامی را از منظر حقوق کیفری ایران واکاوی کنم؛ موضوعی که در ظاهر ساده می‌نماید اما سرنوشت یک پرونده را می‌تواند به‌ کلی دگرگون سازد. در این مقاله خواهید آموخت دادگاه بر پایه چه ضوابط قانونی و رویه‌ای مجاز است عنوان اتهام را تغییر دهد، چه پیامدهایی برای متهم و شاکی پدید می‌آید و چگونه می‌توان از حقوق دفاعی در برابر چنین تغییری صیانت کرد.

چنانچه مخاطب این سطور درکی روشن از ساز و کار تغییر عنوان اتهامی نداشته باشد، ممکن است در برابر تصمیم قاضی، فرصت‌های دفاعی یا حقوق معترض‌ٌعنه خویش را از دست بدهد؛ امری که گاها می‌تواند به صدور حکم سنگین‌تر یا تضییع حقوق بزه‌دیده بینجامد. آگاهی از این فرآیند نه‌تنها قدرت پیش‌بینی و واکنش مؤثر را به طرفین دعوا می‌بخشد، بلکه از بروز آسیب‌های جبران‌ناپذیر در مسیر دادرسی پیشگیری می‌کند.

اگر مایلید بدانید دادگاه چگونه در پرتو مواد قانون آیین دادرسی کیفری و آرای وحدت‌رویه دیوان عالی کشور عنوان اتهام را تعدیل یا تشدید می‌کند و چه راهکارهایی برای بهره‌گیری از این ابزار یا مقابله با آن در دسترس است، از شما دعوت می‌کنم تا مقاله حاضر را با دقت دنبال کنید.

عنوان اتهامی چیست؟

در حقوق کیفری ایران، عنوان اتهامی عبارت است از نسبت دادن یک رفتار معین به شخص مشخص، به‌ گونه‌ای که آن رفتار تحت عنوان یک جرم مقرر در قوانین جزایی قرار گیرد و بر مبنای آن، تعقیب کیفری آغاز شود. این تعریف چهار مولفه اساسی دارد: نسبت دادن، رفتار معین، شخص مشخص و انطباق با جرم قانونی.

عنوان اتهامی

من از منظر یک وکیل مدافع، هرگاه با متهم تازه‌واردی روبه‌رو می‌شوم، نخست بررسی می‌کنم که عنوانی که بازپرس یا دادستان به رفتار وی نسبت داده، با عناصر مادی و معنوی آن جرم مطابقت دارد یا نه.

اگر میان وصف حقوقی و واقعیت فعل فاصله باشد، بلافاصله در مرحله تحقیقات مقدماتی یا در آغاز جلسات دادگاه، ایرادات ماهوی خود را مطرح می‌کنم؛ چرا که برچسب اولیه اگر درست نباشد، کل روند رسیدگی را در مسیر خطا قرار می‌دهد.

قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، اگرچه تعریفی مستقل برای عنوان اتهامی ارائه نکرده است، اما در ماده ۲۸۰ به‌ صراحت اختیار دادگاه در تصحیح یا تغییر این عنوان را به‌رسمیت شناخته و از همین منظر، معنای آن را تلویحا بازمی‌نمایاند. برای فهم دقیق نصّ قانون، متن کامل ماده ۲۸۰ را عینا نقل می‌کنم تا مبنای بحث روشن باشد:

ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری: عنوان اتهامی که در کیفرخواست ذکر می‌شود، مانع از تعیین عنوان صحیح قانونی توسط دادگاه نیست. در صورتی که مجموع اعمال ارتکابی متهم در نتیجه تحقیقات دادسرا روشن باشد و دادگاه فقط عنوان اتهام را نادرست تشخیص دهد، مکلف است اتهام جدید را به متهم تفهیم کند تا از اتهام انتسابی، مطابق مقررات دفاع کند و سپس مبادرت به صدور رأی نماید.

همین یک ماده، در عین ایجاز، کلیه ارکان تعریف عنوان اتهامی را در خود جای داده است: نخست، عنوان باید صحیح و منطبق بر مقرره قانونی باشد؛ دوم، تشخیص نادرستیِ عنوان صرفا هنگامی مجاز به تغییر است که مجموع اعمال ارتکابی روشن شده باشد؛ و سوم، پیش از صدور رأی لازم است به متهم فرصت دفاع بر اساس عنوان جدید داده شود. این عناصر، تعریف فنیِ عنوان اتهامی را از سکوی نظری به میدان عمل وارد می‌کند و ضمانت اجرای اصل قانونیت و حق دفاع را تضمین می‌سازد.

عنوان اتهامی، همان‌گونه که بیان شد، صرفا نام یا برچسب قانونیِ جرم است؛ مثلا سرقت تعزیری، قتل عمد یا اختلاس. اما کیفیت عمل مجرمانه مفهومی است که اجزای دقیق عنصر مادی و معنوی جرم، شیوه ارتکاب، ابزار و نتایج آن را روشن می‌کند. به زبان ساده، عنوان می‌گوید چه جرمی رخ داده و کیفیت می‌گوید چگونه رخ داده است.

برای مثال، ممکن است دو متهم هر دو با عنوان اتهامی سرقت تحت تعقیب قرار گیرند؛ اما کیفیت عمل یکی سرقت مقرون به آزار و دیگری سرقت ساده باشد. عنوان در هر دو واحد است، اما کیفیت ارتکاب متفاوت است و تاثیر مستقیمی بر میزان و نوع مجازات خواهد داشت.

در ماده ۶۵۱ قانون مجازات اسلامی (تعزیرات) آمده است: هرگاه سرقت مقرون به پنج شرط باشد… مرتکب به حدّ سرقت محکوم می‌شود. این ماده اثبات می‌کند که کیفیت ارتکاب – وجود شرایط مشدِّده – می‌تواند یک عنوان مشترک را به دو مسیر مجازاتی کاملاً جداگانه هدایت کند.

قاضیِ رسیدگی‌کننده در مقام راعیِ اجرای عدالت، مکلف است هم عنوان اتهامی و هم کیفیت عمل را احراز کند. با این حال قلمروی اختیار وی در تغییر یا تعدیل، در خصوص عنوان اتهامی به‌موجب ماده ۲۸۰ آیین دادرسی کیفری، تصریح شده است؛ اما درباره کیفیت، قاضی عملا در چارچوب ادله و مستندات، مکانیسم انعطاف‌پذیرتری در تفسیر و انطباق دارد.

به همین علت است که دیوان عالی کشور در رأی وحدت‌رویه شماره ۷۶۳ مورخ ۱۳۹۵/۲/۲۶ تصریح کرد: اگر دادگاه بدون تفهیم اتهام جدید به متهم و اخذ آخرین دفاع، عنوان اتهامی مندرج در کیفرخواست را تغییر دهد، رأی صادره مخدوش و قابل نقض است.

این رأی، تمایز مزبور را بار دیگر در قالبِ الزام آیینی پررنگ می‌کند؛ زیرا تغییر عنوان، نه‌تنها وصف حقوقی را جابه‌جا می‌کند بلکه در پاره‌ای موارد کیفیت عمل و به تبع آن نوع و سقف مجازات را دگرگون می‌سازد.

در مقام وکالت، من هرگاه با پرونده‌ای مواجه می‌شوم که احتمال تغییر عنوان مطرح است، نخست بررسی می‌کنم آیا ادله موجود صرفا به کیفیت متفاوتی از همان عنوان اشاره دارد یا اصلاً عنوان منتخب ابتدایی خطاست. اگر بحث صرفاً کیفیت باشد – مثلا درجه‌ای از مشارکت یا مباشرت – به‌ جای اعتراض به عنوان، تلاش می‌کنم ادله را به نفع موکلم تفسیر کنم تا کیفیت خفیف‌تری احراز شود. اما اگر عنوان به‌کلی ناسازگار باشد – مثلا در حالی که عنصر بردن محرز نیست، عنوان سرقت زده‌اند – در آن صورت موضوع تغییر عنوان در دستور کار دفاع قرار می‌گیرد.

به این ترتیب تمایز این دو، از نگاه عملی، ابزاری راهبردی به دست وکیل کیفری می‌دهد: دانستن اینکه باید نبرد حقوقی را در زمین عنوان ببرد یا در زمین کیفیت. هر یک از این دو زمین، قواعد و استراتژی‌های مخصوص به خویش را دارد و اختلاط آن‌ها خطر از دست رفتن فرصت‌های طلایی در دفاع از حقوق موکل یا احقاق حق بزه‌دیده را در پی خواهد داشت.

تغییر عنوان اتهامی از سوی دادگاه چیست؟

از منظر فنی، تغییر عنوان اتهامی چیزی جز بازتعریف نامِ جرم بر مبنای همان وقایع ثابت‌شده نیست؛ بدین معنی که قاضی بدون دست بردن در متنِ فعل انتسابی یا دلایل اثبات، صرفا عنوان قانونی را به‌شکلی متفاوت بر آن منطبق می‌کند.

به تعبیر دیگر، دادگاه مسیر پرونده را از جاده خطای کیفرخواست به خط درست قانون هدایت می‌کند تا اصل قانونی بودن جرم و مجازات صیانت شود. مفاد ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری—که اندکی بعد به متن کامل آن استناد خواهم کرد—این اختیار را به دادگاه اعطا می‌کند و هم‌زمان برای تضمین حق دفاع، وی را ملزم می‌سازد عنوان تازه را به متهم تفهیم کند تا وی بتواند دفاع خود را بر محور اتهام واقعی سامان دهد.

عنوان اتهامی مبنای تعیین صلاحیت، قلمرو تحقیقات و نوع مجازات است؛ هر خطا در این نام‌گذاری، دست‌کم سه مخاطره مهم به دنبال دارد: ممکن است مرجع صالح اشتباه تعیین شود، دادرسی در چارچوب ادله‌نامرتبط قرار گیرد و در نهایت، فرد به مجازاتی نامتناسب محکوم شود.

دوم آن‌که، چنانچه عنوان اشتباه اصلاح نگردد، حکم صادره در معرض نقض در دیوان عالی کشور یا دادگاه تجدیدنظر قرار خواهد گرفت؛ زیرا یکی از شایع‌ترین موجبات نقض آرای کیفری، تغییر عنوان بدون رعایت تشریفات یا خودداری از تغییرِ عنوانِ آشکارا مغایر با قانون است.

رأی شعبه کیفری دیوان عالی کشور که در نیمه دوم سال ۱۴۰۴ منتشر شد تصریح می‌کند: دادگاه تجدیدنظر نمی‌تواند بدون تفهیم اتهام جدید و اخذ دفاع، عنوان مشارکت در ضرب و جرح را به مباشرت تغییر داده و متهم را محکوم کند. این رأی نمونه‌ای عینی از حساسیت محاکم عالی نسبت به رعایت تشریفات تغییر عنوان است.

سوم آن‌که برای وکیل مدافع، آگاهی به امکان و حدود این تغییر، در طراحی استراتژی دفاع حیاتی است. اگر وکیل بداند قاضی محتمل است عنوان اتهام را از سرقت تعزیری به ربودن مال با اکراه (که واجد شرایط حدی است) تغییر دهد، باید دلایل خویش را از همان ابتدای رسیدگی بر مبنای ردِ اکراه، برنامه‌ریزی کند؛ وگرنه دفاع وی پس از تفهیم اتهام جدید، صرفاً واکنشی خواهد بود و فرصت‌های طلایی از دست می‌رود.

ستون اصلیِ این اختیار، ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ است که نصّ کامل آن چنین است:

ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری: عنوان اتهامی که در کیفرخواست ذکر می‌شود، مانع از تعیین عنوان صحیح قانونی توسط دادگاه نیست. در صورتی که مجموع اعمال ارتکابی متهم در نتیجه تحقیقات دادسرا روشن باشد و دادگاه فقط عنوان اتهام را نادرست تشخیص دهد، مکلف است اتهام جدید را به متهم تفهیم کند تا از اتهام انتسابی، مطابق مقررات دفاع کند و سپس مبادرت به صدور رأی نماید.

از متن ماده برمی‌آید که قانونگذار سه شرط بنیادین برای تغییر عنوان مقرر کرده است: روشن بودن اعمال ارتکابی، انحصار اختلاف به عنوان و تفهیم اتهام جدید پیش از صدور رأی.

هرگاه یکی از این ارکان مفقود باشد، تغییر عنوان فاقد وجاهت قانونی است و رأی لاحق نیز، بر اساس اصول دادرسی منصفانه، مخدوش خواهد بود.

پشتیبان دیگر این نهاد، ماده ۲۸۲ همان قانون است که تهیه کیفرخواست را محدود به دادستان می‌داند و هرگونه عدول یا اصلاح آن را پس از ارسال پرونده به دادگاه ممنوع می‌کند؛ بدین ترتیب، فقط دادگاه می‌تواند در گام پس از کیفرخواست، عنوان را تصحیح نماید. متن کامل این ماده چنین است:

ماده ۲۸۲ قانون آیین دادرسی کیفری: دادستان نمی‌تواند پس از ارسال پرونده به دادگاه از اصل اتهام یا ادله آن عدول و بر این اساس کیفرخواست را مسترد یا اصلاح کند و فقط می‌تواند دلایل جدید له یا علیه متهم را که کشف یا حادث می‌شود به دادگاه اعلام کند.

در کنار این دو ماده، اصول ۳۴ و ۳۵ قانون اساسی—دادخواهی و حق داشتن وکیل—و اصل ۳۷—اصل برائت—نیز به صورت غیرمستقیم بر ضرورت شفاف‌سازی عنوان اتهام و تضمین فرصت دفاع دلالت دارند. به‌عنوان نمونه، اصل ۳۴ مقرر می‌دارد: دادخواهی حق مسلّم هر فرد است و هر کس می‌تواند برای دادخواهی به دادگاه‌های صالح مراجعه کند. وقتی دادگاه عنوان اتهامی را بدون تفهیم تغییر می‌دهد، عملاً مسیر دادخواهی عادلانه را سد می‌کند و این اصل حیاتی را مخدوش می‌سازد.

از منظر رویه، افزون بر آرای متعدد شعب دیوان عالی کشور، پژوهش‌های حقوقی و یادداشت‌های آموزشی وزارت دادگستری نیز بر این مبنا استوارند که تغییر عنوان باید استثنائی تلقی شود و صرفاً برای اصلاح خطای آشکار قانونی به‌کار رود؛ نه برای تشدید مجازات یا نجات کیفرخواست ناقص.

در عمل، قاضی پیش از هر تصمیم، باید دو پرسش اساسی را پاسخ دهد: آیا تمامی عناصر مادی و روانیِ جرم در وضعیت فعلی پرونده اثبات شده است؟ و آیا عدم تغییر عنوان، منجر به صدور حکم برخلاف قانون خواهد شد؟ فقط در صورت مثبت بودن پاسخ هر دو پرسش، حق ورود به قلمرو ماده ۲۸۰ برای وی ایجاد می‌شود. در غیر این صورت، جایز است رسیدگی را ادامه داده یا تکمیل ادلّه را از دادسرا مطالبه کند، ولی مجاز به جابه‌جایی عنوان نیست.

بدین ترتیب، مبانی قانونی تغییر عنوان اتهامی شبکه‌ای متشکل از نص صریح ماده ۲۸۰، محدودیت ماده ۲۸۲، اصول اساسی قانون اساسی و آرای وحدت‌رویه و تفسیری دیوان عالی کشور است. این شبکه در مجموع به دستگاه قضا اجازه می‌دهد خطای شکلیِ کیفرخواست را به سود عدالت اصلاح نماید؛ اما هم‌زمان، دیواری مستحکم در برابر هر تغییری می‌کشد که حق دفاع را تهدید یا فرآیند کیفری را از مسیر قانونی خارج کند.

مراحل و فرآیند تغییر عنوان اتهامی از سوی دادگاه چگونه است؟

در این بخش مفصل، مسیر گام‌به‌گام اصلاح عنوان اتهامی را در نظام دادرسی کیفری ایران ترسیم می‌کنم؛ مسیری که از نخستین جرقه تردید در ذهن قاضی یا یکی از اصحاب دعوا آغاز می‌شود و با صدور قرار رسمی تغییر عنوان پایان می‌یابد.

مراحل و فرآیند تغییر عنوان اتهامی از سوی دادگاه

تقاضای مدعی‌العموم یا شاکی

نقطه آغاز اغلب تغییرات عنوان، درخواستی است که یا از سوی دادستان به‌ عنوان نماینده جامعه یا از سوی شاکی خصوصی مطرح می‌شود. دادستان طبق ماده ۲۸۲ قانون آیین دادرسی کیفری پس از ارجاع پرونده به دادگاه، حق دست بردن در کیفرخواست را ندارد، اما همچنان مجاز است دلایل جدید له یا علیه متهم را به دادگاه اعلام کند؛ دلایلی که ممکن است نشان دهد وصف کیفری برگزیده در کیفرخواست منطبق با واقعیت قانونی نیست. شاکی خصوصی نیز به پشتوانه اصل دادخواهی و حق اظهار نظر در خصوص نحوه تعقیب، می‌تواند در هر مرحله از رسیدگی—چه حضوری در جلسه دادگاه و چه به‌صورت لایحه کتبی—توجه قاضی را به تناقض احتمالی میان رفتار متهم و عنوان اتهامی جلب کند.

در عمل، بسیاری از شاکیان نخستین‌ بار پس از مواجه با متن کیفرخواست متوجه می‌شوند که دادستان رفتار مورد اعتراض آنان را با عنوانی خفیف‏تر یا متفاوت از آنچه انتظار داشته‌اند تعقیب کرده است.

برای مثال، شخصی که خودرویش در فرآیندی پیچیده ربوده شده، احتمالا عنوان سرقت تعزیری را ناکافی دانسته و استدلال می‌کند انتقال مال غیر یا حتی کلاهبرداری وصف دقیق‌تری است. بالعکس، گاهی دادستان به اقتضای مصالح عمومی می‌کوشد عنوان سنگین‌تر یا حدّی‌تری را به اثبات برساند؛ حال آن که شاکی صرفا قصد بازپس‌گیری مال و جبران خسارت دارد و از اطاله دادرسی یا تشدید مجازات بیمناک است. در هر دو وضع، شاکی می‌تواند با استناد به دلایلی که در اختیار دارد، از دادگاه بخواهد عنوان را متناسب با عناصر قانونیِ ثابت‌شده بازتعریف کند.

سؤال مهمی که این‌جا مطرح می‌شود آن است که اگر دادستان یا شاکی چنین درخواستی ارائه نکنند، آیا قاضی می‌تواند رأسا وارد عمل شود؟ پاسخ مثبت است؛ زیرا ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری اختیار دادگاه را برای تعیین عنوان صحیح قانونی محدود به پیشنهاد دادستان یا شاکی نکرده، بلکه آن را یک تکلیف ذاتی قاضی دانسته است.

منتها ارائه تقاضا از سوی اصحاب دعوا می‌تواند دقت قاضی را در ارزیابی دلایل برانگیزد و از منظر حقوق دفاعی متهم، فرصتی فراهم کند تا استدلال‌های خویش را پیش از هر تصمیمی مطرح سازد.

بررسی دلایل و مستندات توسط قاضی

پس از طرح تقاضا یا احراز خطا از سوی قاضی، مرحله دوم آغاز می‌شود؛ یعنی سنجش کفایت دلایل برای توجیه تغییر عنوان.

ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری قاضی را مقیّد کرده است که تنها در صورتی دست به اصلاح عنوان زند که مجموع اعمال ارتکابی متهم در نتیجه تحقیقات دادسرا روشن باشد و اختلاف صرفا در نام‌گذاری قانونی آن اعمال باشد.

معنای این شرط آن است که دادگاه باید از حیث عنصر مادی و معنوی، وقوع رفتار مجرمانه را—نه به‌ طور اجمالی، بلکه با جزییات لازم—احراز کرده باشد.

اینجانب در مقام مشاوره حقوقی کیفری، هنگام حضور در این مرحله نخست عناصر قانونی جرم پیشنهادی را کنار هم می‌گذارم و می‌پرسم: آیا دادسرا وقوع رفتار، نتیجه زیان‌بار، رابطه سببیت و نیز قصد مجرمانه یا تقصیر کیفری را با ادله مضبوط ثابت کرده است؟ اگر پاسخ منفی باشد، دادگاه اجازه ندارد با تغییر عنوان، خلأهای تحقیقی را بپوشاند. زیرا تغییر عنوان جایگزین تحقیقات ناقص نمی‌شود؛ بلکه فقط خطای تطبیق را اصلاح می‌کند.

در همین مرحله، قاضی مکلف است مطابق ماده ۱۹۳ قانون آیین دادرسی کیفری، اتهام تازه را صریحا، حضوری و کتبی به متهم تفهیم کند؛ حق داشتن وکیل و حق سکوت را یادآوری نماید؛ مهلت کافی برای تنظیم لایحه دفاعیه بدهد؛ و چنانچه عنوان جدید نیازمند تحقیقات مکمل باشد—مثلا برای احراز شرایط پنج‌گانه سرقت حدی—پرونده را به دادسرا اعاده یا تحقیقات را به ضابطین واگذار کند. هر قصور در این تشریفات، رأی نهایی را در معرض نقض در محکمه عالی قرار می‌دهد، ولو آن که ماهیت حکم منطبق با حقیقت باشد.

قاضی در مقام سنجش دلایل، افزون بر ادله موجود در پرونده، توجه می‌کند که آیا تغییر عنوان به ضرر متهم است یا به نفع او. اگر عنوان جدید سنگین‌تر باشد—مثلا تبدیل ضرب و جرح عمدی به قتل عمد—دادگاه باید با حساسیتی دوچندان اصول برائت و حق دفاع را مراعات کند. حتی رأی وحدت‌رویه شماره ۷۶۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور تأکید کرده که تفهیم اتهام جدید و اخذ دفاع، شرط صحت هرگونه تغییر است. بنابراین قاضی نمی‌تواند با عبارت کلی با توجه به مدارک موجود و بدون نیاز به دفاعیات جدید… وارد بحث شود.

تصمیم نهایی و صدور قرار تغییر عنوان

مرحله پایانی این فرآیند، صدور قرار یا دستور رسمی تغییر عنوان است. پرسشی که معمولا پیش می‌آید آن است که آیا این تصمیم ذیل عنوان قرار قرار می‌گیرد یا بخشی از رأی محسوب می‌شود.

در رویه غالب، چنانچه دادگاه در همان جلسه دفاع آخر به نتیجه برسد، ابتدا با صدور یک قرار ساده عنوان را اصلاح می‌کند و سپس در پایان دادرسی، رأی ماهوی را بر مبنای عنوان تازه انشاء می‌کند. اما گاه دادگاه در متن رأی قطعی، بخش مقدمی مستقلی می‌گنجاند که در آن، ضمن استدلال حقوقی، عنوان اتهامی را تغییر می‌دهد و بی‌درنگ وارد بحث مجازات می‌شود.

از منظر فنی، قرار تغییر عنوان باید چند خصوصیت اساسی را داشته باشد: نخست، توصیف روشن رفتار متهم و اشاره به مواد قانونی سابق و لاحق برای شفاف‌سازی مسیر تغییر؛ دوم، بیان مستندات و استدلال حقوقی که دادگاه را به ضرورت اصلاح عنوان رسانده است؛ سوم، دعوت متهم به دفاع یا معرفی وکیل در مهلتی متناسب با پیچیدگی اتهام.

این مهلت در عمل بین سه تا هفت روز متغیّر است، اما در پرونده‌های سنگین—مانند قتل یا جرایم اقتصادی کلان—گاه به سی روز نیز می‌رسد.

دلیل این احتیاط آن است که وکیل بتواند در آرامش، ادله نوین را بررسی و اسناد حمایتی را گردآوری کند.

پس از انقضای مهلت و استماع دفاع، دادگاه وارد شور شده و رأی را بر پایه عنوان جدید صادر می‌کند. آثار این عنوان نه‌فقط در فصل تعیین مجازات که در باب صلاحیت، امکان تعلیق یا تعویق مجازات، شمول یا عدم شمول نهادهای تخفیف، و نیز در مرحله اجرای حکم خود را نشان می‌دهد.

برای مثال، اگر عنوان جدید سرقت حدی باشد، صدور حکم مجازات حد پیش‌شرط‌هایی مانند فقدان عفو و استرداد مال دارد و راهکارهای تخفیفی که در جرایم تعزیری پیش‌بینی شده، در این‌جا موضوعیت ندارد.

از نظر ترتب اثر در تجدیدنظر، ماده ۴۵۷ قانون آیین دادرسی کیفری مقرر کرده است که اگر دادگاه تجدیدنظر تشخیص دهد وصف حقوقیِ اعمال متهم به اشتباه تطبیق یافته و این اشتباه بر اساس رأی تاثیر گذاشته، باید حکم را نقض و تحقیق یا رسیدگی را تجدید کند؛ اما اگر تنها توضیح یا اصطلاحی در متن رأی اصلاح شود بی‌آنکه حق دفاع تضییع گردد، همان محکمه می‌تواند با اصلاح رأی خطا را برطرف سازد. بنابراین تغییر عنوان در مرحله تجدیدنظر، جایگزین حق متهم به دفاع مستقل نمی‌شود؛ بلکه منوط است به آنکه هیچ عنصر تازه‌ای نیازمند اثبات نباشد.

آنچه در سه گام یادشده ترسیم شد، شاکله حقوقی فرآیند تغییر عنوان اتهامی است؛ فرآیندی که بر دو پایه اصلی استوار است: اوّل، ضرورت انطباق دقیق رفتار با نص جرم‌انگاری‌شده، و دوم، تضمین فرصت دفاع کامل برای متهم.

شرایط و موانع قانونی تغییر عنوان اتهامی

در این بخش با نگاهی موشکافانه و در چارچوب تجربه عملی خویش، تمام پیش‌شرط‌ها و محدودیت‌هایی را که قانون‌گذار برای دگرگون ساختن عنوان اتهام پیش‌بینی کرده است، شرح می‌دهم.

شرایط و موانع قانونی تغییر عنوان اتهامی

در آغاز، باید یادآوری کنم که عنوان اتهامی پیش از آن‌که به‌ظاهر نامی بر روی یک رفتار باشد، در ذات خود مجوز دخالت دولت در حریم آزادی شهروند است. از این رهگذر، دگرگون کردن آن، به تعبیر من، معادل زیرِ رو‌کردن نقشه راه رسیدگی است؛ عملی که بی‌مبالاتی در آن می‌تواند اصل شخصی بودن مسئولیت کیفری و حق دفاع را یک‌باره برهم زند. به همین علت قانون‌گذار، چارچوبی سختگیرانه وضع کرده است تا دادرس نتواند با بی‌دقتی یا به انگیزه تشدید مجازات، وصف اتهام را بازیچه قلم خود کند.

شرایط شکلی و آداب دادرسی

نخستین و برجسته‌ترین شرط، لزوم تفهیم اتهام جدید به متهم است. ماده ۱۹۳ قانون آیین دادرسی کیفری چنین می‌گوید: در ابتدای محاکمه، قاضی باید صریحاً نوع اتهام و دلایل آن را به متهم تفهیم و به او اعلام کند که می‌تواند در دفاع از خود وکیل داشته باشد و پس از آن، از او می‌خواهد که پاسخ خود را بیان کند.

وقتی دادگاه قصد تغییر عنوان را دارد، در حقیقت نوع اتهام را عوض می‌کند؛ بنابراین بدون اجرای کامل تشریفات ماده ۱۹۳، هر رأیی که بر اساس عنوان تازه صادر شود، به لحاظ نقض حق دفاع کأن‌لم‌یکن است.

من بارها مشاهده کرده‌ام که قاضی در جلسه علنی، پس از استماع گزارش دادگاه، رو به متهم می‌کند و می‌گوید: نظر به اینکه عمل شما مشمول ماده ۵۲۵ قانون تعزیرات است، اتهام‌تان از جعل عادی به جعل رسمی تغییر می‌یابد، آیا دفاعی دارید؟ همین چند جمله، زندگی حقوقی پرونده را زیر و رو می‌کند و اگر ادا نشود، رأی معتبری پدید نخواهد آمد.

شرط شکلی دوم، مستندسازی تغییر عنوان است. قانون به‌ صراحت نگفته که این مستندسازی حتما باید در قالب قرار مستقل باشد، لیکن رویه دادگاه‌ها را به دو صورت سامان داده است: یا پیش از شروع بحث ماهوی، قرار اصلاحی صادر و در پرونده بایگانی می‌شود؛ یا متن رأی، دو بخش پیدا می‌کند: بخش نخستِ آن، ایرادات عنوانی را توضیح می‌دهد و عنوان صحیح را بیان می‌کند؛ بخش دوم، وارد تحلیل ادلّه و صدور حکم می‌شود.

تجربه نشان داده است که راهکار نخست مطمئن‌تر است؛ زیرا رأی نهایی را از خطر تلخی نقض شکلی محفوظ نگه می‌دارد.

سومین شرط شکلی، رعایت قواعد صلاحیت است. تصور کنید کیفرخواستِ اولیه رفتار متهم را تحت عنوان سرقت تعزیری ساده وصف کرده و پرونده به دادگاه کیفری ۲ ارسال شده است. حال قاضی، با ملاحظه دلایل، به این نتیجه می‌رسد که عمل، واجد شرایط حد بوده؛ یعنی سرقت حدی است.

در این صورت، دادگاه کیفری ۲ صلاحیت رسیدگی ندارد، زیرا رسیدگی به سرقت حدی در صلاحیت دادگاه کیفری ۱ است.

اگر قاضی بی‌اعتنا به این قاعده ادامه دهد و رأی صادر کند، دیوان عالی کشور به استناد بند الف ماده ۴۶۹ همان قانون، رأی را نقض و پرونده را برای رسیدگی نزد مرجع صالح اعاده خواهد کرد. این یعنی بازگشت به نقطه شروع؛ خسارتی که بر دوش همه اصحاب دعوا سنگینی می‌کند.

چهارمین شرط، اعطای مهلت متعارف برای دفاع است. قانون عدد معینی تعیین نکرده؛ ولی اصل ۳۵ قانون اساسی که حق داشتن وکیل را تضمین می‌کند، اقتضا دارد وکیل یا متهم زمانی کافی برای بررسی دلایل و تنظیم لایحه داشته باشند.

در پرونده قتل عمد، شخصا دیده‌ام که دادگاه پانزده روز وقت داده تا وکیل بر عنصر قصد سلب حیات متمرکز شود. در دعوای خیانت در امانت که به انتقال مال غیر تغییر یافته بود، دادگاه هفت روز فرصت را کافی دانست. معیار، تناسب میان پیچیدگی عنوان تازه و زمانی است که وکیل به‌طور متعارف جهت مطالعه پرونده نیاز دارد.

آخرین قید شکلی، رعایت اصل علنی بودن رسیدگی است. هر تغییر مهمی که پشت درهای بسته رخ دهد و حتی وکلا از آن بی‌خبر بمانند، نقض اصل ۱۶۵ قانون اساسی است که می‌گوید: محاکمات، علنی انجام می‌شود.

محرمانه کردن فرآیند تغییر عنوان، راه نقض عدالت را هموار می‌کند؛ زیرا به وکیل اجازه نمی‌دهد علناً به نواقص ادله اعتراض کند.

قیود ماهوی و اثباتی

اکنون به مهم‌ترین مانع ماهوی می‌پردازم: فقدان دلایل کافی. ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری اختیار دادگاه را مشروط به آن دانسته که مجموع اعمال ارتکابی متهم… روشن باشد.

به زبان ساده، باید واقعه مجرمانه با همه ارکان مادی، روانی و شرایط خاصِ جرم، قطعیت یافته باشد. اگر دلایل ناقص است، قاضی نمی‌تواند تنها با تغییر عنوان، کمبود تحقیق را جبران کند. چرا؟ زیرا در این حالت، در حقیقت موضوع جدیدی خلق می‌شود که هنوز به ساحت اثبات راه نیافته و دست متهم از دفاع اثربخش کوتاه می‌ماند.

اجازه دهید مثال بزنم. در پرونده‌ای، دادستان عمل موکل مرا کلاهبرداری خوانده بود، اما قاضی در اثنای رسیدگی، به‌واسطه شهادت تازه یکی از زیان‌دیدگان، عنوان را به تحصیل مال از طریق نامشروع تغییر داد. تفاوت این دو جرم در عنصر عملیات متقلبانه است.

دادستان عملیات متقلبانه را ثابت نکرده بود و شهادت جدید نیز فاقد بیان مصادیق تقلب بود. من اعتراض کردم که عنصر متقلبانه هنوز مبهم است؛ پس تغییر عنوان منجر به فرار از بار اثبات تقلب می‌شود.

دادگاه اعتراض مرا پذیرفت و از تغییر عنوان صرف‌نظر کرد. این ماجرا نشان می‌دهد که نبود دلایل کافی، مانعی جدی است؛ زیرا قاضی نمی‌تواند با تغییر اسم، صورت مسئله اثبات را پاک کند.

دیگر مانع ماهوی، وجود گذشت معتبر یا اجرای نهادهای سقوط دعوای عمومی است. اگر شاکی در جرمی که مشمول گذشت است قبل از تغییر عنوان، رسماً اعلام گذشت کرده باشد، دادگاه با بن‌بست مواجه است.

به‌ طور مثال، ضرب و جرح عمدی قابل گذشت پس از گذشت شاکی پایان می‌یابد؛ دادگاه نمی‌تواند آن را به ایراد صدمه غیرقابل گذشت تغییر دهد، مگر آنکه دلایل روشن کند اساساً صدمات وارده خارج از قلمرو گذشت بوده و از ابتدا وصف دیگری داشته است. در غیر این صورت، اصل حرمت تصمیم قضایی قطعی دست قاضی را می‌بندد.

سومین مانع مهم، مرور زمان. حقوق جزا با دقت ثانیه‌شمار، زمان‌سنج رفت‌وآمد دولت در حریم اشخاص است. اگر جرم سبکِ اولیه در مهلت مقرر مشمول مرور زمان تعقیب یا مجازات شده باشد، دادگاه نمی‌تواند برای فرار از مرور زمان، پرونده را به دامنه جرم سنگین‌تر یا دارای مرور زمان طولانی‌تر بکشاند.

در رأیی از شعبه چهارم دیوان عالی کشور، قاضی بدوی اتهام توهین ساده را که مهلت مرور زمانش سپری شده بود به افترای کیفری تغییر داده و حکم صادر کرده بود. دیوان با این استدلال که تغییر عنوان نباید راه فرار از قواعد مرور زمان باشد، حکم را نقض کرد.

چهارمین سد ماهوی، مغایرت با ادله متقن در پرونده. منظورم تضادی است که گاهی میان گزارش کارشناسی، اقاریر و مستندات مستدل با عنوان جدید ایجاد می‌شود. فرض کنید گزارش رسمی پزشکی قانونی می‌گوید ضایعه شاکی خراش سطحی است و دادستان نیز اتهام را ضرب ساده تعیین کرده است.

حال، قاضی نمی‌تواند صرفا به استناد عکس رنگی غیررسمی شاکی، جرم را جرح عمدی بخواند و مجازات را تشدید کند؛ زیرا ادله رسمی، عنصر جرح (که مستلزم بریدگی یا شکستگی است) را نفی کرده‌اند.

گرچه قاضی مختار به ارزیابی ادلّه است، اما تغییر عنوان برخلاف ادلّه قطعی، هنجار اتقان رأی را می‌شکند و حکم را در دیوان عالی لرزان می‌سازد.

پنجمین مانع ماهوی، ضرورت ثبوت قصد یا تقصیر متناسب با عنوان جدید. گاهی عنوان افزوده‌شده واجد سوءنیت خاص است. برای مثال، جرم اخلال در نظام اقتصادی کشور در تبصره ۱ ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی، قصد ضربه‌زدن به نظام اقتصادی و علم به موثر بودن اقدامات را خواسته است.

اگر پرونده در ابتدا فقط تحصیل مال از طریق نامشروع بوده و سوءنیت خاص در کیفرخواست ذکر نشده، دادگاه بدون ادله جداگانه نمی‌تواند قصد آسیب به نظام اقتصاد را بر متهم تحمیل کند.

ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری، نوشته است: عنوان اتهامی که در کیفرخواست ذکر می‌شود مانع از تعیین عنوان صحیح قانونی توسط دادگاه نیست. در صورتی که مجموع اعمال ارتکابی متهم در نتیجه تحقیقات دادسرا روشن باشد و دادگاه فقط عنوان اتهام را نادرست تشخیص دهد، مکلف است اتهام جدید را به متهم تفهیم کند تا از اتهام انتسابی، مطابق مقررات دفاع کند و سپس مبادرت به صدور رأی نماید.

ماده ۲۸۲ همان قانون نیز مقرر می‌دارد: دادستان نمی‌تواند پس از ارسال پرونده به دادگاه از اصل اتهام یا ادلّه آن عدول و بر این اساس کیفرخواست را مسترد یا اصلاح کند و فقط می‌تواند دلایل جدید له یا علیه متهم را که کشف یا حادث می‌شود، به دادگاه اعلام کند.

اصل ۳۵ قانون اساسی خاطرنشان می‌کند: در همه دادگاه‌ها طرفین دعوی حق دارند برای خود وکیل انتخاب کنند و اگر توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند، باید برای آنان امکانات تعیین وکیل فراهم گردد.

و بالاخره رأی وحدت‌رویه شماره ۷۶۳ هیأت عمومی دیوان عالی کشور تصریح می‌کند: چنانچه دادگاه بدون تفهیم اتهام جدید و اخذ آخرین دفاع، عنوان اتهامی مندرج در کیفرخواست را تغییر دهد، رأی صادره مخدوش و قابل نقض است. متن کامل رأی را در اینجا نمی‌آورم تا از حدود سخن فراتر نروم، لیکن سرتاسر رأی بر دو محور می‌گردد: التزام به تشریفات و ضرورت دلایل کافی برای عنوان تازه.

نقش دادسرا و دادگاه در تغییر عنوان اتهامی

در این بخش می‌کوشم جایگاه و مسئولیت هر یک از ارکان تعقیب و دادرسی—یعنی دادسرا و دادگاه—را در فرآیند اصلاح عنوان اتهامی با نگاهی میدانی و استنادات قانونی روشن کنم.

نقش دادسرا و دادگاه در تغییر عنوان اتهامی

وظایف دادسرا در تحقیقات مقدماتی

دادسرا نخستین خشت بنای دادرسی کیفری را می‌گذارد. در این مرحله دادستان، برابر با ماده ۷۵ قانون آیین دادرسی کیفری، مکلف است بدون سوگیری دلایل له و علیه متهم را گردآورد. اهمیت این عبارت در این است که دادستان تنها نماینده جامعه برای تعقیب مجرم نیست؛ بلکه باید فارغ از تعصب، حامی حقیقت نیز باشد.

هر گاه این اصل فراموش شود، کیفرخواست به‌ جای آن‌ که آیینه واقعیت باشد، به ابزاری برای سنگین جلوه دادن یا سبک‌نمایی بی‌مبنا بدل می‌شود و دادگاه ناگزیر می‌گردد در ادامه مسیر عنوان اتهام را تغییر دهد.

بازپرس در عمل به‌محض شکل‌گیری ظن به وقوع جرم، دستور جمع‌آوری ادله فنی، اظهارات مطلعان و گزارش ضابطان را صادر می‌کند. پس از اتمام این مرحله، دادستان با بررسی مجموعِ یافته‌ها، عنوان مناسب را بر رفتار انتسابی می‌نهد. ماده ۲۶۴ به‌صراحت مقرر می‌کند: کیفرخواست باید مشتمل بر نوع جرم، دلایل انتساب، مشخصات متهم، اسامی شهود و نصّ ماده قانونی باشد.

تجربه من نشان داده است که همین بند آخر—یعنی ذکر دقیق ماده قانونی—بسیار سرنوشت‌ساز است. در پرونده‌ای که سال گذشته به وکالت از یک کارمند دولتی در دادسرای کارکنان دولت حضور داشتم، دادستان ابتدا او را به اختلاس موضوع ماده ۵ قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا و اختلاس و کلاهبرداری متهم کرده بود، در حالی که عنصر سپرده‌شدن و امانت اموال دولتی ثابت نشده بود. اعتراض کردم و توضیح دادم که در بهترین فرض، رفتار به تصرف غیرمجاز در اموال دولتی موضوع ماده ۶۰۳ قانون مجازات اسلامی می‌خورد. همین دقت مانع شد که دادگاه بعداً ناچار به اصلاح عنوان شود.

قلمرو وظایف دادسرا اما به‌محض صدور کیفرخواست پایان نمی‌یابد. ماده ۲۸۲ قانون آیین دادرسی کیفری، دادستان را پس از ارسال پرونده از اصلاح یا استرداد کیفرخواست منع می‌کند، اما در ادامه اجازه می‌دهد دلایل جدید له یا علیه متهم را که کشف یا حادث می‌شود به دادگاه ارائه کند.

این حکم دو نکته ظریف دارد: نخست، پذیرش این واقعیت که تحقیقات مقدماتی هیچ‌گاه نمی‌تواند مدعی کمال مطلق باشد؛ دوم، حفظ استقلال دادگاه در تعیین عنوان نهایی. دادستان می‌تواند خطا یا نقصان خویش را با دلایل تازه جبران کند، ولی قدرت تغییر عنوان از دست او رفته است؛ زیرا قانون‌گذار می‌خواهد دادگاه فارغ از فشار دستگاه تعقیب، خود درباره تطبیق رفتار با قانون بیندیشد.

اهمیت این تفکیک زمانی در پرونده‌هایی جلوه می‌کند که پس از صدور کیفرخواست، اسناد مالی یا اظهارات کارشناسی تازه‌ای به دست می‌آید.

به‌ عنوان نمونه، در پرونده‌ای مربوط به قاچاق کالا که سال ۱۴۰۳ در دادسرای ویژه قاچاق مطرح بود، پس از ارسال کیفرخواست با عنوان قاچاق سازمان‌یافته اسناد بانکی جدیدی کشف شد.

این اسناد نشان می‌داد گردش مالی متهمان به حد نصابِ اخلال در نظام اقتصادی هم می‌رسد. دادستان ناگزیر دلایل جدید را لایحه کرد و به دادگاه ارسال نمود، اما از آنجا که اختیار اصلاح کیفرخواست را از دست داده بود، قاضی خود باید درباره تغییر عنوان تصمیم می‌گرفت.

در مرحله تحقیقات، وکیل نقش ترازوی عدالت است. هر چه وکیل در جلسات بازپرسی ایرادهای تطبیقی را دقیق‌تر گوشزد کند، دادستان ترغیب می‌شود عنوان متناسب‌تری برگزیند و نیاز به اصلاح عنوان در دادگاه کاهش می‌یابد. اینجاست که ماده ۱۹۰ قانون آیین دادرسی کیفری، حق حضور وکیل در تمامی مراحل تحقیق را تضمین کرده است؛ حقی که ناظر مستقیم بر سلامت انتخاب عنوان است.

اختیارات دادگاه در جلسه دادرسی

به محض این‌که پرونده وارد دادگاه می‌شود، مواد ۱۹۳ و ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری سکان را به دست قاضی می‌دهند. ماده ۱۹۳ مقرر می‌دارد: در ابتدای جلسه محاکمه، قاضی باید نوع اتهام و دلایل آن را صریحا به متهم تفهیم کرده و اعلام کند که می‌تواند برای دفاع، وکیل داشته باشد.

این تفهیم اولیه ممکن است مطابق کیفرخواست باشد یا قاضی در همان آغاز به‌دلایل آشکار، به خطای عنوان پی ببرد.

اگر خطا محسوس باشد، دادگاه نمی‌تواند با همان عنوان معیوب ادامه دهد؛ زیرا اصل قانونی بودن جرم و مجازات و حق دفاع زیر پا گذاشته می‌شود. ماده ۲۸۰ حکم می‌کند: عنوان اتهامی که در کیفرخواست ذکر می‌شود مانع از تعیین عنوان صحیح قانونی توسط دادگاه نیست. در صورتی که مجموع اعمال ارتکابی متهم در نتیجه تحقیقات دادسرا روشن باشد و دادگاه فقط عنوان اتهام را نادرست تشخیص دهد، مکلف است اتهام جدید را به متهم تفهیم کند تا از آن دفاع کند و سپس رأی دهد.

از دل همین ماده، سه اختیار—یا بهتر بگویم سه تکلیف—به دست می‌آید:

  • یکم، تشخیص خطای تطبیق. قاضی باید با تکیه بر دلایل موجود بسنجد که آیا ارکان مادی و معنوی جرم با عنوانِ گزیده دادستان انطباق دارد یا نه. اگر ندارد، موظف است عنوان صحیح را برگزیند. در پرونده سرقتی که قبل‌تر اشاره کردم، دادگاه کیفری ۲ کرج با بررسی گزارش کارشناسی اثرانگشت، فهمید سرقت مقرون به تهدید بوده و در صلاحیت کیفری یک است. بلافاصله قرار عدم صلاحیت صادر کرد و عنوان را به سرقت حدی تغییر داد.
  • دوم، تفهیم دوباره اتهام. تفهیمِ شفاهی و کتبی اتهام جدید، همراه با یادآوری حق سکوت و حق انتخاب وکیل، نه یک تشریفات زائد، بلکه جوهره دادرسی عادلانه است. دیده‌ام که گاهی متهم، پس از شنیدن عنوان تازه، تصمیم می‌گیرد دامنه دفاع را عوض کند؛ مثلا در برابر قتل عمد به‌جای ضرب منتهی به فوت ناچار است درباره عنصر قصد و سابقه خصومت توضیح دهد.
  • سوم، اعطای مهلت برای دفاع. قانون عدد معینی تعیین نکرده است، اما قاضی عرفا کوتاه‌ترین فرصت را کمتر از سه روز در جرایم سبک و بلندترین را یک ماه در پرونده‌های پیچیده اقتصادی تعیین می‌کند. فلسفه این است که وکیل بتواند ادله را بازخوانی کند و با موکل جلسه کافی بگذارد. در نقطه مقابل، چنانچه عنوان به نفع متهم سبک‌تر شود؛ مثلا معاونت در سرقت به تصرف عدوانی تغییر یابد، معمولا همان جلسه کفایت می‌کند و مهلت کش‌دار نقض اصل سرعت در رسیدگی خواهد بود.

دادگاه درباره شیوه ثبت تغییر اختیار دارد. برخی شعب ابتدا قرار مستقل صادر می‌کنند و در آن ضمن استدلال، عنوان صحیح را اعلام می‌نمایند؛ آنگاه ادامه رسیدگی را در جلسه بعدی پی می‌گیرند. این روش شفاف است و برای دیوان عالی کشور پرونده‌ای روشن باقی می‌گذارد که لحظه تفهیم چه زمانی بوده است.

برخی شعب اما در متن رأی، بندی مجزا به اصلاح عنوان اختصاص می‌دهند و سپس وارد تحلیل می‌شوند. هر دو روش پذیرفته است، مشروط به این‌که تفهیم و مهلت دفاع واقعا انجام شده باشد.

قلمرو اختیار دادگاه اما بی‌حد نیست. سه مرز آشنا برای هر قاضی وجود دارد: فقدان دلایل کافی، مغایرت صلاحیتی و قواعد مرور زمان یا گذشت. اگر قاضی قصد دارد خیانت در امانت را به کلاهبرداری تغییر دهد، اما عملیات متقلبانه ثابت نشده است، دستش بسته است؛ زیرا عنصر قانونی جرم جدی‌تر اثبات نشده.

اگر قرار است سرقت حدی اعلام شود، اما حتی شرط اول ماده ۲۶۸ قانون مجازات اسلامی—یعنی سرقت در شب—وجود ندارد، تغییر عنوان بی‌پایه است. و اگر جرم سبک پیشین مشمول مرور زمان شده باشد یا بزه‌دیده گذشت کرده باشد، جهش به جرم سنگین‌تر برای دور زدن گذشت یا مرور زمان، نقض آشکار قانون است و دیوان عالی کشور چنین رایی را برخواهد گرداند.

سرانجام باید به نقش دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور اشاره کنم. ماده ۴۵۷ آیین دادرسی کیفری مقرر دارد که اگر دادگاه تجدیدنظر خطای تطبیق عنوان را صرفا اشتباه در تطبیق عمل با قانون بداند و بر حق دفاع متهم خللی وارد نشده باشد، می‌تواند رأی را اصلاح کند. اما اگر اصلاح مستلزم تفهیم تازه باشد، ناگزیر است حکم را نقض و پرونده را اعاده کند.

دیوان عالی کشور نیز همین‌گونه می‌نگرد، با این تفاوت که برای جرایم سنگین همچون قتل، کم‌ترین تردید در رعایت تشریفات تغییر عنوان، رأی را ویران می‌کند.

تاثیر تغییر عنوان اتهامی بر حقوق متهم

در این بخش، ابتدا توضیح می‌دهم که چرا هر جا دادگاه عنوان اتهام را عوض می‌کند، نخستین حق در معرض مخاطره حق دفاع است؛ سپس از زاویه تجربه‌های دادگاهی خویش، به تبعات روانی و اجتماعی چنین تغییری بر متهم می‌پردازم. هدف آن است که خواننده دریابد تغییر عنوان نه‌فقط یک واقعه فنی در پرونده، بلکه نقطه عطفی در زندگی حقیقی و حیثیت اجتماعی متهم است؛ نقطه‌ای که اگر حقوق دفاعی پاس داشته نشود، می‌تواند آبرو و روان او را در هم بشکند.

تاثیر تغییر عنوان اتهامی بر حقوق متهم

حق دفاع و دسترسی به مستندات

به‌ محض آنکه قاضی عنوان اتهام را اصلاح می‌کند، دورنمای دفاع کاملا دگرگون می‌شود. فرض کنید متهمی تا دیروز خود را در برابر اتهام خیانت در امانت می‌دید و تمام خط دفاع را بر نبود سپرده‌گذاری مال استوار کرده بود؛ اکنون با تغییری ناگهانی، باید ثابت کند عملیات متقلبانه‌ای در کار نبوده و عنصر فریب محقق نشده است.

چنین جا‌به‌جاییِ زمینِ نزاع، بدون دسترسی کامل به مستندات تازه یا بدون فرصت کافی برای تنظیم استراتژی، حق دفاع را تهی می‌کند.

اصل سی‌وپنجم قانون اساسی می‌گوید: در همه دادگاه‌ها طرفین دعوی حق دارند برای خود وکیل انتخاب کنند و اگر توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند، باید برای آن‌ها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد.

این اصل ستون خیمه دفاع است، اما وکیل زمانی می‌تواند موثر باشد که بداند دقیقا با چه اتهامی روبه‌رو است. ماده ۱۹۳ قانون آیین دادرسی کیفری نیز قاضی را ملزم می‌کند نوع اتهام و دلایل آن را صریحا تفهیم کند.

تفهیم زمانی معتبر است که به‌ دنبال آن، وکیل حق بازبینی پرونده، مشاهده همه تحقیقات و مطالعه دلایل را داشته باشد؛ محدودیتی که در ماده ۱۹۰ همان قانون چنین صورت‌بندی شده است: متهم و وکیل او می‌توانند با حضور وکیل دیگر یا کارشناس امین، به اسناد و ابزار مجرمانه‌ای که از آنان کشف شده، دسترسی یابند و تقاضای اخذ یا رویت آن را بنمایند.

بر پایه این ماده، هرگاه عنوان اتهام دگرگون شود، وکیل باید مجاز باشد درست همان‌گونه که در مرحله نخست تحقیق عمل می‌کرد، برای عنوان تازه نیز پرونده را ورق بزند، استعلام‌های جدید بگیرد و اگر لازم دید، کارشناسی تکمیلی درخواست کند.

من در پرونده‌ای مربوط به تجاوز به عنف—که ابتدا ارتکاب رابطه نامشروع عنوان شده بود—با استناد به همین ماده توانستم در میانه محاکمه پرونده پزشکی قانونی و مکاتبات کلانتری را مجددا بررسی کنم؛ اگر دادگاه فرصت نمی‌داد، موکل من بدون سندی حیاتی وارد مرحله دفاع می‌شد.

از حیث نظری، حق دفاع در پیوند تنگاتنگ با اصل سی‌وهفتم قانون اساسی است که می‌گوید: اصل، برائت است و هیچ‌کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود مگر این‌که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

وقتی عنوان اتهام سنگین‌تر می‌شود—برای نمونه ضرب عمدی جای خود را به قتل عمد می‌دهد—سقف مجازات بالا می‌رود و خطر از دست رفتن آزادی یا حتی جان متهم جدی می‌شود. در چنین وضعیتی، دادگاه مکلف است فرصت دفاع را گسترش دهد، نه آن‌که به‌بهانه تسریع در رسیدگی، متهم را زیر بار عناوینی ببرد که فرصت شناخت کاملشان را نداشته است.

ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری جمله کلیدی‌ای دارد: …مکلف است اتهام جدید را به متهم تفهیم کند تا از اتهام انتسابی مطابق مقررات دفاع کند و سپس مبادرت به صدور رأی نماید. قید مطابق مقررات معنایی جز این ندارد که مراحل دسترسی به اوراق، اخذ گواه، اعتراض به دلایل فنی، جلب‌شدن کارشناس و استفاده از ضبط صدا در جلسه دادرسی دقیقاً مانند نخستین بار تکرار شود. دادگاه نمی‌تواند بگوید چون پرونده از گذشته موجود است، دیگر نیازی به بازگشایی مجدد آن نیست.

آثار روانی و اجتماعی

تغییر عنوان فقط در سطرهای رأی رخ نمی‌دهد؛ در روان متهم و حلقه اجتماعی دور او زلزله برپا می‌کند. هر عنوان اتهامی برای مردم معنایی دارد؛ اگر از جعل سند ناگهان به اختلاس کلان برسیم، بار معنویِ جرم ناهم‌سنگ می‌شود.

خانواده، همکاران و حتی رسانه‌ها—در پرونده‌های شناخته‌شده—برداشتشان را عوض می‌کنند. من در دادگاه کارکنان دولت شاهد بودم کارمندی که جرمی در حد تصرف غیرمجاز به او نسبت داده می‌شد، با تغییر عنوان به اخلال در نظام اقتصادی، پیش از آن‌که حکم قطعی شود، از کار تعلیق و در فضای مجازی طرد شد.

اصل بیست‌ودوم قانون اساسی، توهین به حیثیت و حقوق شهروندی را ممنوع می‌کند: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.

اما حیثیت اجتماعی فراتر از قلمرو قانون کیفری، در افکار عمومی آسیب می‌بیند. تغییر عنوان به سوی جرم سنگین‌تر به‌ سادگی در حافظه جامعه پاک نمی‌شود. به تعبیر پزشک معالج یکی از موکلانم، شوک ابتدایی مواجهه با اتهام تازه نشانه‌هایی شبیه اختلال استرس پس از سانحه بر جای گذاشت: بی‌خوابی، عرق سرد، و واهمه حضور در جمع. روان‌پزشک معالج اضطراب و ترس از انگ اجتماعی را علت تشدید علایم ذکر کرده بود. این تجربه نشان می‌دهد آثار تغییر عنوان فقط در سطرهای رأی نیست؛ در رگ‌های متهم جریان پیدا می‌کند.

تغییر عنوان گاه بر تصمیم‌های قرار تامین نیز اثر مستقیم دارد. اگر عنوان از جرم تعزیری درجه شش به حدی برسد که در طبقه چهار یا بالاتر قرار می‌گیرد، بازپرس یا قاضی ممکن است وثیقه سنگین یا حتی بازداشت موقت صادر کند.

بازداشت موقت در فرهنگ حقوقی ما باید اقدامی استثنایی باشد؛ ماده ۲۳۷ آیین دادرسی کیفری شرایط سخت‌گیرانه‌ای برای آن برمی‌شمارد. اما وقتی عنوان سنگین‌تر می‌شود، دادگاه به آسانی به شرط بند الف—یعنی اهمیت و حساسیت جرم—تمسک می‌جوید.

متهمی که دیروز با قرار کفالت آزاد بود، امروز در بازداشتگاه با همه عوارض روحی و اجتماعی آن دست‌وپنچه نرم می‌کند، بی‌آن‌که هنوز گناهش اثبات شده باشد.

از منظر روان‌شناختی، عنصر پیش‌بینی‌پذیری مهم‌ترین سپر ذهن در برابر استرس است. در پرونده‌های کیفری، مشاوره حقوقی با توضیح سناریوهای احتمالی به متهم کمک می‌کند تصویر روشنی از آینده داشته باشد.

تغییر عنوان ناگهانی این سپر را می‌شکند؛ متهم ناگهان خود را در برابر ناشناخته‌ای می‌یابد که پیش‌تر مسیر آن را طراحی نکرده بود. در یک پرونده قتل که از سر میدان شوش تهران آغاز شد، دادگاه ابتدا اتهام را ضرب منجر به فوت تشخیص داده بود؛ بعد از اظهارات ناگهانی شاهدی، عنوان به قتل عمد تغییر کرد.

موکلم در ملاقات بعدی گفت: حس می‌کنم تا همین دیروز حکم من معلوم بود؛ امروز انگار همه‌چیز دوباره از صفر شروع شده. این حس بازگشت به خانه اول در روان‌شناسی قضایی، عاملی جدی در افزایش اضطراب و بروز رفتارهای پرخطر در زندان است.

از دید اجتماعی، تغییر عنوان می‌تواند رابطه متهم با جامعه حرفه‌ای‌اش را متلاشی کند. وکیل، پزشک یا معلمی که به ناگاه با برچسب کلاهبرداری سازمان‌یافته روبه‌رو می‌شود، تحت فشار نهاد صنفی، تعلیق عضویت می‌شود. حتی اگر بعدها دادگاه عنوان را سبک‌تر کند یا تبرئه دهد، کافی است خبر اولیه در فضای مجازی منتشر شده باشد؛ سایه سوءظن دیرپا باقی می‌ماند.

جامعه در اینجا به ندرت اصل برائت را در عمل رعایت می‌کند؛ همین بی‌اعتنایی به اصل بدیهی حقوقی، یکی از تبعات پیش‌بینی‌نشده جابه‌جایی عنوان است.

از حیث خانوادگی نیز، متهم با موجی از پرسش و انگشت اتهام روبه‌رو می‌شود. در پرونده‌ای که در شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب رسیدگی می‌شد، تغییر عنوان از حمل مواد مخدر به قاچاق مسلحانه باعث شد خانواده متهم، پیش از صدور حکم، از حضور فرزندانش در مدرسه شرم داشته باشند. این شرمساری عمومی، به بیان آسیب‌شناسان، یکی از مؤلفه‌های برچسب‌زنی است که مسیر بازگشت اجتماعی فرد را پس از صدور رأی—حتی اگر کم‌مجازات باشد—ناهموار می‌سازد.

در نهایت، نباید فراموش کرد که آثار روانی و اجتماعی تغییر عنوان بر نقض اصل دادرسی منصفانه هم سایه می‌اندازد. قاضیِ وجدان‌محور باید بداند هر بار که عنوان را تغییر می‌دهد، ترازوی عدالت را از تکیه‌گاه ذهنی متهم جدا می‌کند.

ازاین‌روست که رأی وحدت‌رویه شماره ۷۶۳ دیوان عالی کشور وظیفه تفهیم اتهام و اخذ دفاع را به‌عنوان شرط صحت رأی برجسته کرد.

احترام به این قاعده، افزون بر پاسداری از حق دفاع، لایه‌ای از آرامش نسبی را برای متهم فراهم می‌آورد؛ زیرا به او اطمینان می‌دهد تغییری که زندگی‌اش را زیر و رو می‌کند، دست‌کم با فرصت واقعی برای شنیده شدن همراه است.

آثار حقوقی تغییر عنوان اتهامی

در این فصل، نگاه خویش را از ابعاد آیینی و روانی پیش‌تر بیان‌شده به سوی پیامدهای کاملا حقوقی جابه‌جایی عنوان اتهام می‌گردانم؛ پیامدهایی که مستقیما بر میزان و نوع کیفر، قابلیت اجرای نهادهای ارفاقی و حتی بر سرنوشت یک رأی قطعی در مرحله اعاده دادرسی یا فرجام اثر می‌گذارند.

آثار حقوقی تغییر عنوان اتهامی

تغییر میزان قابل مجازات

نخست باید یادآور شوم که قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲، با نظام درجه‌بندی تعزیرات در ماده ۱۹، چارچوبی کمّی برای همه مجازات‌های تعزیری قرار داده است. متن ماده چنین است:

ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی: مجازات‌های تعزیری مقرر در این قانون به هشت درجه تقسیم می‌شود … (در ادامه، قانون سقف و کف هر درجه را برای حبس، جزای نقدی و شلاق تعیین می‌کند.)

هرگاه دادگاه در میانه رسیدگی، عنوان کلاهبرداری موضوع ماده یک قانون تشدید را به تحصیل مال از طریق نامشروع تغییر دهد، درجه مجازات از دو یا سه به پنج یا شش تنزل می‌یابد؛ تبعات این تنزل تنها کاهش سال‌های حبس نیست، بلکه دست قاضی را برای تعلیق اجرای مجازات (ماده ۴۶)، تبدیل یا تخفیف (مواد ۳۷ تا ۳۹) و حتی صدور حکم جایگزین (مواد ۶۵ و ۸۶) باز می‌کند.

برعکس، اگر رفتار متهم از ضرب عمدی درجه شش به قتل عمد با قصاص تغییر کند، مسیر به‌ کل متفاوت می‌شود؛ زیرا کیفر قصاص اساسا قابل تعلیق و تخفیف در اختیار قاضی نیست و تشریفات خاص خود را در مرحله استیذان می‌طلبد.

افزون بر این، تغییر عنوان می‌تواند صلاحیت اجرای کیفرهای تبعی یا تکمیلی را نیز جابه‌جا کند. ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی مقرر می‌کند: محکومان به جرایم عمدی به‌موجب حکم قطعی دادگاه، پس از اجرای مجازات اصلی و به ترتیب زیر از حقوق اجتماعی محروم می‌شوند: درجه یکِ جرم به مدت هفت سال، درجه دو پنج سال و …

بنابراین جهش درجه جرم از شش به دو، به معنای طولانی‌تر شدن محرومیت از حقوق اجتماعی و ممنوعیت فعالیت حرفه‌ایِ محکوم خواهد بود.

در پرونده‌ای که سال گذشته در دادگاه انقلاب اصفهان طرح شد، دادگاه ابتدا رفتار موکلم را حمل مواد مخدر برای مصرف (درجه چهار) تشخیص داده بود؛ پس از کشف بسته‌بندی‌های جدید در جلسه رسیدگی، عنوان به قاچاق مواد مخدر با مجازات حدی تغییر یافت. مجازات حد نه‌تنها ارفاق‌پذیر نیست، بلکه طبق ماده ۲۵ محرومیت اجتماعی هفت‌ساله را در پی دارد.

این پرش ناگهانی عملاً آینده شغلی موکلم را مسدود کرد و حتی اگر در مرحله ارفاق بتوانست تخفیف بگیرد، باز هم اثر تبعی باقی می‌مانْد.

تغییر عنوان همچنین بر صلاحیت مرجع اجرای حکم مؤثر است. احکام تعزیری درجه سه به بالا در شعب اجرای احکام دادگاه کیفری یک پیگیری می‌شود، در حالی که احکام درجه چهار به پایین در اجرای احکام دادگاه کیفری دو.

پس اگر پرونده از سرقت ساده (درجه پنج) به سرقت مقرون به آزار (حدّی) تغییر کند، نه‌ تنها صلاحیت دادگاه رسیدگی‌کننده تغییر می‌کند، بلکه پرونده پس از قطعیت باید در دایره اجرای احکام حدود تحت نظارت قاضی دیگری قرار گیرد.

همین جابه‌جایی ساده می‌تواند تا ماه‌ها اجرای مجازات را به تعویق اندازد یا برای متهم مشکلات اداری مضاعف ایجاد کند.

نباید از یاد برد که قانون‌گذار در مواد ۱۰ و ۱۱ قانون مجازات اسلامی قاعده عطف به‌ماسبق نشدن قوانین کیفری را به‌جز در موارد اخف تصریح کرده است؛ حال اگر عنوان اتهام تغییر کند و مجازات جدید خفیف‌تر باشد، قاعده قانون موخر اخف بی‌واسطه فعال می‌شود. در رویه دیوان عالی کشور رأی اصراری ۷۳۸ (دی ۱۴۰۲) تأکید شده است که چنانچه دادگاه پس از تغییر عنوان به مجازات خفیف‌تر دست یابد، موظف است بدون نیاز به اعاده پرونده به دادسرا، مقررات ماده ۱۰ را اعمال نماید.

نتیجه آنکه متهم حتی در همان مرحله رسیدگی می‌تواند از تخفیف ناشی از تغییر عنوان بهره‌مند شود.

امکان تقاضای اعاده دادرسی یا فرجام‌خواهی

دومین اثر حقوقی تغییر عنوان، گشودن یا بستن درهای بازنگری در رأی است. اگر تغییر عنوان در خلال رسیدگی رعایت آیین تفهیم و اخذ دفاع را نقض کند، یکی از موجبات اعاده دادرسی طبق بند چ ماده ۴۷۴ قانون آیین دادرسی کیفری شکل می‌گیرد:

بند چ ماده ۴۷۴: حکم صادره به‌خلاف شرع یا قانون باشد و این تخلف مؤثر در نتیجه حکم باشد.

عدم تفهیم اتهام جدید یا جلوگیری از دسترسی وکیل به مستندات، تخلفی موثر تلقی می‌شود. دیوان عالی کشور در رأی وحدت‌رویه ۷۶۳ (۱۳۹۵) اعلام کرد: هر رأیی که بر اساس عنوانِ اصلاح‌شده بدون رعایت تفهیم و اخذ دفاع صادر شود خلاف قانون و قابل نقض است. چنین رأیی حتی پس از قطعیت، با تقاضای اعاده دادرسی در دیوان عالی کشور بازنگری خواهد شد.

در عمل، وکیل مدافع با استناد به صورت‌جلسه ناقص یا ابلاغ نارس، می‌تواند اعاده دادرسی را طرح کند و اگر دیوان بپذیرد، پرونده به شعبه هم‌عرض برای رسیدگی مجدد فرستاده می‌شود.

فرجام‌خواهی نیز تحت تأثیر تغییر عنوان قرار می‌گیرد. ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری، احکام قصاص، اعدام، رجم و قطع عضو را مطلقاً قابل فرجام در دیوان عالی کشور دانسته است، حال‌آنکه بسیاری از مجازات‌های تعزیری درجه چهار به پایین تنها در دادگاه تجدیدنظر استان رسیدگی می‌شوند.

اگر عنوان از جرم تعزیری درجه شش به جرم حدی یا قصاص تغییر یابد، راه ورود رأی به دیوان عالی گشوده می‌شود و این خود ضمانت نظارتی مضاعفی است.

برعکس، تغییر عنوان از جرم حدی به تعزیریِ درجه شش احتمالاً فرجام‌خواهی را منتفی می‌کند و آخرین کلمه را دادگاه تجدیدنظر استان خواهد زد؛ نتیجه این‌که متهم یک پله از نظارت عالی محروم می‌شود.

از سوی دیگر، تغییر عنوان پس از قطعیت حکم در موارد اندکی نیز ممکن است پایه اعاده دادرسی شود. بند و ماده ۴۷۴ مقرر کرده است: چنانچه حکم قطعی براساس قانون یا مستندی صادر شده باشد که پس از صدور حکم، توسط مراجع ذی‌صلاح، ابطال شده باشد.

اگر پس از قطعیت حکم، تفسیری وحدت‌رویه از دیوان عالی یا نظریه مشورتی اداره حقوقی منتشر شود که نشان دهد عنوان صحیح جرم چیز دیگری بوده است و مجازات متناسبی اعمال نشده، می‌توان مدعی شد رأی براساس استنادی ابطال‌شده صادر شده و اعاده دادرسی را پی گرفت. این راه البته در عمل دشوار است، اما در پرونده مشهور اوراق صوری بورس (۱۴۰۳) خانواده محکومین از همین مسیر وارد شدند؛ دیوان نظریه مشورتی را مستند جدید دانست و پرونده را برای تغییر عنوان از اخلال در نظام اقتصادی به تحصیل مال از طریق نامشروع بازگرداند.

جا دارد به ماده ۴۵۷ قانون آیین دادرسی کیفری نگاه کنیم که به دادگاه تجدیدنظر اجازه می‌دهد در صورت اشتباه در تطبیق عمل با قانون رأی را اصلاح کند، مشروط بر آنکه حق دفاع متهم تضییع نشده باشد. اگر دادگاه نخستین عنوان را نادرست تعیین کرده باشد، ولی تشریفات تغییر را رعایت نکرده باشد، تجدیدنظر نمی‌تواند رأی را صرفاً اصلاح کند؛ مجبور است آن را نقض نماید. و این نقض، به‌ ویژه در جرایم سنگین، به معنای آغاز دوباره دادرسی و فرسایش زمانی و مالی برای متهم است؛ در عین حال، امکان بازنگری دفاعیه و شاید کسب نتیجه‌ای مساعدتر را می‌گشاید.

در نهایت، نباید از اثر اجتناب‌ناپذیر مرور زمان غافل شد. اگر تغییر عنوان پس از قطعی شدن رأی منجر به جرم سبک‌تری شود، ممکن است در بازه زمانی سپری‌شده، مرور زمان اجرای مجازاتِ سبک‌تر کامل شده باشد و محکومٌعلیه بتواند با استناد به ماده ۱۰۵ قانون مجازات اسلامی، اجرای حکم را متوقف کند.

همکاران من در پرونده‌ای در دادگاه تجدیدنظر قزوین موفق شدند پس از تغییر عنوان ضرب عمدی به توهین ثابت کنند که از تاریخ قطعیت تا زمان نقض رأی، سه سال گذشته و مرور زمان اجرای توهین تکمیل شده است؛ اجرای کیفر شلاق تعزیری منتفی شد و متهم آزاد گردید.

با کنار هم نهادن این زنجیره آثار، روشن می‌شود که تغییر عنوان اتهام صرفاً عبور از واژه‌ای به واژه دیگر نیست؛ جابجایی مقیاس کیفر، تغییر در شمارگان محرومیت اجتماعی، باز یا بسته شدن درهای نظارت عالی و حتی امکان رهایی کامل از مجازات را در پی دارد.

این واقعیت اهمیتی دوچندان به رعایت دقیق تشریفات تغییر عنوان می‌بخشد؛ زیرا کوچک‌ترین لغزش در این نقطه، نه‌تنها عدالت را تهدید، بلکه زنجیره‌ای از پیامدها را تا واپسین حلقه نظارتی دستگاه عدالت گسترده می‌کند.

پرسش‌های متداول

آیا دادگاه می‌تواند بی‌ آنکه بازپرس یا دادستان درخواست کند، عنوان اتهام را تغییر دهد؟

بله. طبق ماده ۲۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری، اختیار تشخیص و اصلاح وصف قانونیِ رفتار متهم در نهایت با دادگاه است. اگر قاضی احراز کند عناصر مادی و معنوی جرم با عنوان درج شده در کیفرخواست همخوان نیست، مکلف است عنوان صحیح را اعلام و به متهم تفهیم کند—حتی اگر هیچ تقاضایی از سوی دادستان یا شاکی مطرح نشده باشد.

پس از تغییر عنوان، چه فرجه‌ای برای دفاع در نظر گرفته می‌شود و آیا وکیل می‌تواند دوباره به اسناد دسترسی پیدا کند؟

دادگاه باید همان تشریفاتی را اجرا کند که در ابتدای محاکمه الزامی است؛ یعنی تفهیم شفاهی و کتبی اتهام تازه، یادآوری حق سکوت و حق داشتن وکیل و اعطای مهلت معقول برای تهیه دفاع. مدت این مهلت را قانون به‌طور صریح تعیین نکرده، اما عرفا در جرایم ساده سه تا هفت روز و در پرونده‌های سنگین تا سی روز زمان داده می‌شود. در این فاصله وکیل حق دارد پرونده را از نو مطالعه کند، تصویر مدارک را بگیرد، کارشناسی تکمیلی بخواهد و حتی شهود جدید معرفی کند.

اگر عنوان اتهام سنگین‌تر شود، آیا امکان استفاده از قرار تامین سبک یا آزادی موقت باقی می‌ماند؟

افزایش شدت عنوان غالبا درجه و نوع مجازات را بالا می‌برد و همین امر می‌تواند قاضی را به صدور قرار وثیقه سنگین تر یا حتی بازداشت موقت سوق دهد. با وجود این، ماده ۲۳۷ قانون آیین دادرسی کیفری بازداشت را اقدامی استثنایی می‌داند؛ بنابراین وکیل می‌تواند استدلال کند که تغییر عنوان به تنهایی دلیلی برای تشدید قرار نیست، مگر آن‌که شرایط قانونی بازداشت—مثل احتمال فرار یا تبانی—واقعا فراهم باشد.

آیا متهم می‌تواند صرفا به علت رعایت‌ نشدن تشریفات تغییر عنوان، حکم را در دیوان عالی کشور یا در اعاده دادرسی نقض کند؟

قطعا. رأی وحدت‌رویه شماره ۷۶۳ دیوان عالی کشور تصریح کرده است که عدم تفهیم اتهام جدید و سلب فرصت دفاع، تخلف مؤثر و موجب نقض حکم است. در چنین وضعی، حتی اگر رأی قطعی شده باشد، بند چ ماده ۴۷۴ آیین دادرسی کیفری اجازه اعاده دادرسی می‌دهد، زیرا رأی برخلاف قانون صادر شده است.

آیا دادگاه تجدیدنظر نیز مجاز به تغییر عنوان است یا تنها می‌تواند رأی بدوی را نقض کند؟

دادگاه تجدیدنظر در دو حالت عمل می‌کند: اگر تشخیص دهد اشتباه بدوی صرفا ناشی از انتخاب ماده قانونی نادرست است ولی حق دفاع تضییع نشده، می‌تواند طبق ماده ۴۵۷ قانون آیین دادرسی کیفری رأی را اصلاح کند و نیازی به نقض نیست؛ اما اگر تغییر عنوان نیازمند تفهیم تازه یا اخذ ادله جدید باشد، ناگزیر حکم را نقض و پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه هم‌عرض اعاده خواهد کرد.

میانگین امتیازات ۴ از ۵
از مجموع ۲ رای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا