چگونه از پرونده کلاهبرداری خلاص شوم؟
سلام، من مواد مخدر مصرف میکردم. خیلی شدید. خانوادهای که چه عرض کنم، فقط یک مادر دارم و یک برادر کوچکتر. خودم متولد ۱۳۷۲/۱۲/۰۶ هستم. برادرم متولد ۱۳۷۵. خلاصش کنم، مجبور شدم برای تهیه پول مصرف از طریق سایت دیوار شروع به کلاهبرداری کنم. تا پول میآمد به کارتم، کمتر از ۱۰ دقیقه میرفت به حساب ساقی. کمتر از ۱۰ دقیقه که میگویم، یکبار ۱۱ دقیقه نشد. تا محرم شروع شد، ۲۰۰/۳۰۰ میلیون شاید هم بیشتر کلاهبرداری کردم. بعد از محرم شکر خدا حالم بهتر شده بود، چون بیپول شده بودم مصرفم کم شد. تا اینکه تصمیم گرفتم ترک کنم و موفق شدم. نه کامل، اما ترک کردم. که تازه کم کم فهمیدم چیکار کردم. سابق آدمی بودم که میرفتم بازار خرید، هزار تومن میماند، مغازهدار میگفت خرد ندارم بعدا بیار. میگفتم شاید یادم رفت، شاید مردم هرجوری بود حلالیت میگرفتم. اینجور آدمی بودم که کلاهبردار شدم، تازه کلاه مسافرهایی که هر کدام با کلی آرزو آمده بودند. من خیر سرم مرد خونم.
ما با هیچکس رفت و آمد نداریم چون ۳ سالم بود، مامان بعد از هشت سالی که با بابای خدا بیامرز معتادم زندگی کرده بود از بابام طلاق گرفت. چون ما را ننداخت پیش بابام و دوست داشت خودش بزرگمان کند، خانوادهاش تردش کردند. در صورتی که ۲۱ سالش بود از بابام طلاق گرفته بود و میتوانست ازدواج کند. تمام آرزوهایش را خراب کردم. یکی از حسابهایم با دوتا نامه مسدود شده. پول یکی از شاکیهایم را دادم به خاطر همین رضایت داد و به دادگاه نکشید. کارهای نفر دوم را داشتم انجام میدادم که با حکم تخلیه و پلیس آمدند بیرونمان کردند. تا پول جور شد، پنجاه تومن واسه رهن، تایمی نداشتیم. با پنجاه تومن هم خانهگیر نیاوردیم. مجبور شدیم اسبابها را بگذاریم انبار دولتی خودمان برویم مسافرخانه دم حرم. یعنی بلایی که سر مردم آوردم، سرمان آمد. خانوادهام را آواره کردم. خیلی به اینکه از هر دستی بدهی از همان دست میگیری اعتقاد داشتم و دارم.
خلاصه درگیر خانه و دنبال خانه گشتن بودیم که شاکی دوم که مبلغش دو میلیون و پانصد هزار تومان بود، ابلاغش آمد. از ترسم نرفتم دادگاه چون جواب نداشتم میدانستم بروم باید بروم زندان. قاضی پرونده به مادرم گفته بود باید وثیقه همراهش باشد. البته دفتردار قاضی. مامانم رفته بود دادگاه اما جواب نداده بودند بهش و گفتند باید خودش بیاد. من هم نه کسی را داشتم نه مالی دارم نه بخواهم بروم. واسه همین میدانستم میاندازندم زندان. برای همین دوست ندارم الان که مادرم یکم حالش خوب است، خنده به لبهایش آمده و از اینکه روز به روز حال من بهتر میشود کیف میکند، نمیخواستم تنهاش بگذارم چون تازه باباشو از دست داده. شرایط خوبی نیست که من هم تنهاش بگذارم. خلاصه نمیخواهم این حس را ازش بگیرم. پول شاکیم ۲/۵۰۰/۰۰۰ دادم اما رضایت نداد. تو همین تایم ۳ تا از حساب دیگرم مسدود شد همه مبالغ زیر دو میلیون تومن.
و این شد که اکنون دو تا ابلاغ دارم که نرفتم انگار دو تا از شاکیهایم رفتند دادگاه. میخواهم جلو این موضوع را بگیرم. باید آن دو تا حساب دیگرم را ببینم شاکیهایشان چه کسانی هستند. پولشان را بدهم تا انشاءالله رضایت بدهند به دادگاه نرسد و مشکل این دو تا پرونده باز هم میخواهم به لطف خدا و کمک شما حل بشود، انشاءالله کمکم کنید خواهش میکنم. من خیلی مامانی هستم، ۳۲ سالم ازدواج نکردم و نمیکنم. به قرآن از زندان نمیترسم چون چیزی ندارم که بخواهم نگرانش باشم جز مادرم. یک آدم هیچی ندار مفت میخورم آنجا اما نمیخواهم مامانم را تنها بگذارم. از دوریش دق میکنم. سفر با دوستام میرفتم زودتر برمیگشتم دلم طاقت نمیآورد چیکار کنم دست خودم نیست. بچه ننم افتخارم میکنم که بچه ننم. از این میترسم که دور بشوم از مامانم. داداشم که فقط به فکر خودش، حتی شبهایی که میخواهد خانه نیاید یک خبر نمیدهد. مامانم هم ۵۱ سالش شده دیگر. چند وقت پیش تو خانه قبلیمان رو سرامیک آب ریخته بود، الهی بمیرم مامانم خورد زمین. داداشم حتی از خواب بلند نشد، حتی در اتاقش را باز نکرد ببیند چی شده. اینقدر پست و عوضی، چطور میتوانم با چنین آدمی مامانم را، همه زندگیام را باهاش تنها بگذارم. هرچقدر قرار است زندانی بکشم، حاضرم دو برابرش را تو خانه باشم، بیرون هم نرم. زندانی در منزل، فقط مامانم کنارم باشه، هیچ چیز دیگر نمیخواهم.